#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_34

بگی.یکم فکرکن ، توچطورمیتونی دووم بیاری من نگران خودتم

- میدونم همه اینا رومیدونم من توخونمون همیشه اززیرکاردرمی رفتم مامانمم هواموداشت وهیچ وقت ازم کارنمی خواست اماحالاشرایط فرق کرده

من اون ادم قبلی نیستم.خودت که می دونی وضع مالی خانوادم اونقدرخوب نیست .که خیلی کمکم کنن.

من بایدتوبازی باشایان برنده شم.خودت که حرفای اقای مقدم وشنیدی.اگه وکیل نگیرم بازنده م .من واسه وکیل به پول نیازدارم واسه کسب پول به

کارنیازدارم.خودت بهترمیدونی باشرایطی که دارم پیداکردن کارمحاله خواهش میکنم درکم کن کمکم کن یکم زندگیم روبراه شه

- نمیدونم چی کارکنم حرفاتوقبول دارم اماسخته ببینم بهترین دوستم داره سختی میکشه

- خواهش میکنم شرایطمودرک کن شایدحداقل اینجوری کمی به ارامش رسیدم

- بااینکه میدونم دارم اشتباه میکنم اماباشه

تارابلاخره کوتاه اومدوقرارشدباباباش حرف بزنه

**************

صبح بااقای مولایی والبته تارایی که دلش نمیومدمنوتنهابزاره راهی شهرک غرب میشیم.دیشب وقتی تاراباپدرش صحبت کردبرخلاف انتظارمون اون

خیلی راحت قبول کرده بود وحالاقظیه کارمن واسه شرکت جدی بود.شرکتی که تویه برج تجاری تومیدان صنعت بود.انتظارداشتم بعدازپارک ماشین

سمت یکی ازطبقات برج بریم امابرخلاف تصورم اقای مولایی به سمت انتهایی پارکینگ حرکت کردتوقسمت انتهاییه پارکینگ یه اتاق تقریباًبزرگ

ساخته شده بودیه اتاق حدود هفتاد مترفضای شرکت واسم شوک اوربودنمیدونم چراانتظاریه جای شیک ومی کشیدم ازنظرنورم خیلی مناسب

نبودکمی طول می کشیدتاچشمات بع تاریکیه اتاق عادت کنه.یه میزوصندلی انتهای اتاق بود بلافاصله اقای مولایی اونجاروواسه نشستن انتخاب

کردکه این یعنی اون جاجای رییسه کف اتاقم باسرامیکای قهوه ای پوشیده شده بودیه میزبیضی رنگ وسط اتاق بودکه دورتادوراونوچندین صندلی

قرارداده بودن چندتایی ام صندلی به صورت پراکنده توی اتاق بودودرودیواراتاق پربودازپوسترای تبلیغاتیه شرکت وتبلیغات مربوط یه کارای نظافتی

- اینجافضای شرکت من وامیریه ازهمه کسایی که میخوایم استخدام کنیم یه سفته صدمیلیونی به همراه ضامن معتبرتقاضامیکنیم وبعد باهاشون

قراردادمیبندم امااین موضوع شامل تونمیشه سفته نمیخوایم بستن قراردادم میمونه بعدازچندمورد که ازمایشی رفتی نظلفت اگه دیدیم ازپسش

برمیای قراردادم میبندیم به خداشرمندتم بیشترازاین ازدستم نمیادمنم اینجاشریک دارم وهمین کاریم که دارم برات میکنم خلاف شراکت ماست

- من متوجه شرایط شماهستم شمادرحق من بزرگترین لطفارومیکنیدامیدوارم بتونم یه روزهمه محبتای شماروجبران کنم

- لطفی نیست تودوست تارایی ومن واسه تمام دوستای تاراارزش قائلم

لبخندی زدم دربرابرلطف این خونواده شرمنده بودم اماباخیالتی که توسرم رژه میرفت به زودی یه کارایی میکردم که بیشترازاین شرمنده محبت این

خونواده نشم.

نزدیکای ظهربودتارارفته بوددانشگاه وتلفن برای چندمین بارزنگ خوردهربارکه کسی درخواست نظافت چی میداداقای مولایی باشخصی تماس

میگرفت وضمن دادن ادرس موردنظرازشخص میخواست واسه نظافت منزل متقاضی سریعتربره اماظاهرادیگه نیروی خدماتی باقی نمونده بودواسه

romangram.com | @romangram_com