#گلشیفته_پارت_45
خنديدم و گفتم_خب حالا نميخواد غيرتي بشي.
بعد يه پشت چشم نازك كردم و گفتم_من خودم خوشگلم.
داشتم ميرفتم بيرون كه پره توي شالم و از پشت سر گرفت و ميخواست مثلا خفم كنه.كشيده شدم عقب و گفتم_چي ميكني ديوونه...خفه شدم.
تقريبا بهش چسبيده بودم. سرش و از بغل اورد كنار گوشم.صداي داغ نفساش رو گوشم داشت داغونم ميكرد.اروم كنار گوشم گفت_تو خوشگليت كه شكي نيست ولي...ولي در ميارم چشي رو جز من كه بخواد خوشگليات و نگاه كنه.مفهومه پري خوشگله.
هوا سرد شد.يخ كردم.يهو گرمم شد.دنيا و زمان و مكان همه ايستادن.شالم و به ارومي ول كرد و مثل باد از كنارم گذشت.گيج از حرفاش و سرخوش از لذتي عميق از نزديكي حضورش بودم.حرفاش چه معني داشت.يعني بايد رو حرفش چه حسابي باز كنم.صداي زنگ نذاشت بيشتر از اين تو فكر بمونم.
با جيغ جيغاي هانيه از خواب بلند شدم.
_ها.باز چته.ميذاري يه دقيقه كپه مرگم بذارم.
هاني با تعجب نگام كرد و گفت_چرا عين معتادا حرف ميزني.
خودم خندم گرفته بودم.چون گيج خواب بودم حرفامو ميكشيدم و چشمام خمار بودن و حرفام.ههه.
هاني _ولي گلي اگه معتاد بشب از اين معتاد خوشگلا ميشيا.چشماتم خمار و كشيده.اخ جووونم.
_يعني دلم فقط كبابه واسه فريد.
هاني_دلشم بخواد دختر به اين نازي و خانمي قراره زنش بشه.
يهو ياد اولين باري كه فريد و ديدم افتادم.من چند روزي بود كه تو اين خونه اومده بودم.اسم فريد و زياد ميشنيدم ولي تا حالا نديده بودمش.فريد همسن امير سام بود و هم قد و قواره هم.صورتش معمولي بود . بعضي اخلاقاش به امير سام شباهت داشت ولي شوخ و بذله گو بود.
اون روز فريد با برادرش فربد كه دو سال از خودش كوچيكتر بود اومده بودن پيش امير سام و حسام.منو هانيه تو باغ روي تاب نشسته بوديم.فريد منو هنوز نديده بود ولي در جريان بود.تا منو ديد خنديد و گفت_چه دختر كوچولوي نازي.تو چقد خوشگلي.
هانيه با شنيدن حرفاي فريد اخماش و كشيد تو هم و گفت_امير سام تو اتاقشه. بريد ديگه.
فريد خنديد و گفت_حسودي كردي تپل خانم؟
هانيه قرمز شد و گفت_ميري فريد يا يه چي بهت بگم؟
فريد با خنده گفت_اوهو اوهو.خشم هانيه.چشم ما رفتيم.
romangram.com | @romangram_com