#گلهای_باغ_سردار_پارت_86
کوروش همانطور که روی اولین مبل چرم مشکی رنگ ولو میشد، توضیح داد: میدونی که هر وقت باران میاد، خیابانهای تهران بیخودی ترافیک میشه.
شقایق که پس از ورود حتی سلام هم نکرده بود با دقت به مبلمان اتاق نظر انداخت. تجملگرایی داریوش در خانه و محل کار کاملا هویدا بود. همه چیز بسیار زیبا و شیک بود. بهطوری که بیننده همان لحظه اول اعتراف میکرد که صاحب آن اتاق، فردی است که برای نشان دادن خود از هیچ کاری دریغ نمیکند.
داریوش همانطور که رفتار شقایق را زیر نظر داشت روبروی برادر نشست : سلام خوشگله .نمیخوای دادشت رو ببوسی؟
شقایق با لبخند به سمت او رفت و گونه برادر را بوسید: وای چه بوی خوبی!
داریوش لبخندی زد و گفت: میدونستم دوست داری، پارسال تولدم بهم هدیه دادی.
شقایق همانطور که مینشست با شیطنت گفت: پس سلیقهام خوبه.
داریوش از روی میزش پاکت خرید طلایی رنگی را برداشت و جلوی او گذاشت: سلیقه منم خوبه.
شقایق با کنجکاوی بسته داخل پاکت را بیرون کشید وبا خوشحالی گفت :وای مرسی.... نمیدونم چرا به فکر خودم نرسید؟
romangram.com | @romangram_com