#گلهای_باغ_سردار_پارت_157
همایون خان سری به نشانه تائید تکان داد: اگه لازم باشه خودم التماسش میکنم . حالا که داره برمیگرده آنقدر التماسش میکنم که دلش به رحم بیاد و من رو ببخشه ولی یک سر سوزن هم امید ندارم که حتی بگذاره من از دور ببینمش.
مریم خانم گونههای خیس از اشکش را پاک کرد و گفت: خدا بزرگه، بیا فکرهای بد را دور بریزیم و از پیش قضاوت نکنیم. انشاالله اینبار دیگه کوتاه میاد و ما را میبخشه.
مریم خانم همیشه برای بخشش اردشیر از ضمیر ما استفاده میکرد تا شوهرش فکر نکنه که او هم همایون خان را به تنهایی در این مورد مقصر میداند. این کار همیشه شوهرش را شرمنده و قدردان او میکرد؛ زیرا مریم هیچوقت او را برای رفتن فرزندش از خانه سرزنش نکرده بود.
***
شقایق هر روز هفته صبحها مشغول درس خواندن بود؛ اما از تلاشی که افراد خانواده برای پذیرایی از برادر بزرگش داشتند، غافل نشد. مادر به اتاق میهمان طبقه پایین رنگ تازه ای داد و طبق سلیقه اردشیر تزیین کرد. البته مریم خانم بیچاره حدس میزد، که پسرش هنوز همان رنگها و همان دکوراسیون سی سال پیش را خواهدپسندید. تضاد سادگی و گرانی لوازم آن اتاق بحث دیگری بود که داریوش و نرگس را بیشتر نگران میکرد.
آن دو توطئهگر خانواده حالا موضوعی مهمتر از شقایق برای نگرانی یافته بودند و آنهم بازگشت بیموقع برادر بزرگشان بود.
در تمام مدتی که مریم خانم به همراه نیلوفر برای استقبال از اردشیر در بهترین مغازههای شهر تهران جستجو میکرد نرگس با تلفن و یا حضوری به دنبال چارهای میگشت تا از دلیل برگشتن اردشیر مطلع شود و بالاخره بهترین راه را صحبت با کسی دانست که حدس میزد مسبب اختلاف پدر و برادرش باشد و آن کسی نبود جز دختر عمویشان فرناز.
داریوش نظر او را تایید کرد و قرار شد، نرگس ته و توی قضیه را درآورد و نتیجه را گزارش دهد.
romangram.com | @romangram_com