#گلبرگ_پارت_84
_خب پس همه چی تمومه
_نیست ...حالا که جدی شده به نظرم محال میرسه...امیر سام از خانواده بزرگ سر شناسیه... فکر میکنی عکس العمل خانواده ش در باره دختری که کس و کاری نداره چیه...اصلا میخوان منو از کی خواستگاری کنن...
_گلبرگ بذار یکم شیرینی این ابراز علاقه بِچِشی بعد همه چی رو به خودت زهر کن دوساعت نیست از احساسش باهات حرف زده ..امیر جوون 20ساله نیست ...جا افتاده و پخته ست خودش می دونه چی کار باید بکنه همه چیزو به عهده خودش بذار اونه که باید برای این رابطه تلاش کنه...چرا اینقدر به خودت سخت میگیری یه بارم شده بی خیالی طی کن لذت ببر از زندگیت...با زمان جلو برو اینقدرم اینده نگری نکن...
_فکر میکنم از قبل می دونست منو به فرزندخوندگی قبول کردن ...چون اصلا جا نخورد...
_میشه در مورد یه چیز دیگه حرف بزنیم...اصلا اون لحظه که جلوت زانو زده بود چه حسی داشتی ...وااای گلبرگ قیافت دیدنی بود
_فقط قیافم دیدنی بود ؟؟؟همه وجودم میلرزید خوب شد سکته نکردم ...
_بعد روزنامه ها تیتر میزدند دختری به دلیل ابراز علاقه مردی جوان سکته کرد و دار فانی را وداع گفت
_مسخرم نکن... نمی دونی که،یه حسی بود که تا حالا تجربش نکردم.تو رو میدیدم ادمای اطرافمو میدیدم اما انگار مغزم نمی تونست پردازش کنه
_مسخره چیه فدات شم دارم حسودی میکنم معلوم نیست....ای خدا نصیب ما ندیده ها هم کن ...
_داره میاد نازنین...زشته خودت جمع کن...
با نزدیک شدن امیر سام کمی عقب کشی و به پشتی قرمز رنگ تخت تکیه داد...نگاهی به قامت کشیده او انداخت که مشغول در اوردن کفش هایش بود...
ارام بر روی تخت جاگرفت سرش را بلند کرد نگاهی به چهره هر دو انداخت که به طرز عجیبی ساکت به نظر می رسیدند:خانوما میخوایین من یه دوری بزنم تا شما راحتر پشت سر من حرف بزنین ...
-کاش بیشتر می موندی
_من که چند روزه مزاحمم
_برو بابا...مزاحم کجا بود منو مامان همیشه تنهاییم...بازم بیا..
_باشه...شما هم بیاین تهران منم تنهام...
دستی برای مادر نازنین که بالای پله های ایوان ایستاده بود تکان داد ب*و*سی برای او فرستاد...دسته ساک کوچکش را در دست فشرد واز خانه خارج شد ....نگاهی به امیر سام که دست به سینه به ماشین تکیه داده بود انداخت
به محض دیدن انها قدمی به جلو برداشت ...سلامی به هر دوی انها داد لحظه ای بر روی چهره گرفته گلبرگ زوم کرد به خوبی میتوانست رد به جا مانده از اشک را بر روی صورتش تشخیص دهد:این چند وقت مزاحم شما بودی
_خواهش میکنم ....مواظب گلبرگ ما باشین...
_حتما...عزیزکرده دِلمه...
_تو فکری خانوم
_نه چیز خاصی نیست
romangram.com | @romangram_com