#قطب_احساس_پارت_110
- ممنون، خیلی لطف کردین.نگاه دانلود رمان قطب احساس |
- نه خواهش میکنم کاری نکردم.
ترلان موهایش را که روی صورتش ریخته بود زیر شالش زد و گفت:
- در هر حال ممنونم، لطفا سوار بشین، هرجایی بخواین میرسونمتون.
پسر سری تکان داد و بدون تعارف سوار شد.
ترلان سمت راننده نشست و گفت:
- کجا ببرمتون؟
- بیمارستان روانی
متعجب نگاهش کرد که ادامه داد:
- چیه بهم نمیخوره یه روانیِ فراری باشم؟
ترلان گیج نگاهش کرد که پسر بلند خندید و گفت:
- نترس، شوخی کردم میخوام برم ملاقات یه روانی.
ماشین را روشن کرد و گفت:
- میشه بپرسم اون روانی کیه؟
- رفیقم، یک سالی هست بستریه.
- چرا؟
پسر چپ چپ نگاهش کرد و گفت:
- چون روانیه.نگاه دانلود رمان قطب احساس |
romangram.com | @romangram_com