#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_99

اسممون ، چرا اسم توئه جا گذاشتی رو دستای بارون باید سر بذارم فدای سرت من

که هوایی ندارم دیگه خو گرفتیم با این چشم به راهی من و آینه و ساعتا و تنگ
ماهی فدای سرت از دلم دل بریدی اگه روبروت بودم ، اما ندیدی تو که تا ابد رو دلم پا
گذاشتی رو اسممون چرا ، اسم توئه جا گذاشتی رو دستای بارون باید سر بذارم فدای
سرت من که هوایی ندارم فکر چشاتم چه رویای خیسی توهم داری از چشم من
مینویسی نیگا کن چقدر حق بارون و خوردم تو که تا ابد رو دلم پا گذاشتی رو
اسممون ، چرا اسم توئه جا گذاشتی رو دستای بارون باید سر بذارم فدای سرت من
که هوایی ندارم رو دستای بارون باید سر بذارم فدای سرت من که هوایی ندارم )
آهنگ فکر چشاتم از پویا بیاتی(
صدای ضبط و کم کرد:
-میخواستم از آرتام بهت بگم ، که اومد نشد ، تا اونجا بهت گفتم که یک دوست
داره...
وسط حرفش پریدم:
-که خیلی دوسش داشته و حاضر بوده جونشم واسش بده.
خندید ،
-آره اسمش سهیل بود ، سهیل امینی ، پسر خیلی خیلی خوبی بود ، با آرتام از
دبیرستان دوست بودن ،سهیل هم رشته آرتام تو دانشگاه بود، یک روز ، سهیل اومد
پیشش و بهش گفت عاشق یکی از دخترای دانشگاه شده اسمش آتوسا بود دختره
خوشگل و لوند دانشگاه که به راحتی دل هر پسری رو میبرد، خواستار زیادی هم
داشت ، سهیل میخواست ازش درخواست دوستی کنه شنیده بود که به هیچ پسری
پا نمیده . آرتام ازش خواست عجولانه تصمیم نگیره اول خوب، تحقیق کنه ولی
سهیل چشاش کور شده بود چیزی جز آتوسا نمیدید.بالاخره دل وبه دریا زد و یک
روز ازش خواست که بیاد تو کافی شاپ نزدیک دانشگاه آتوسا قبول کرد، سهیل
خیلی خوشحال بود، اون قدر که نمیتونست خوشحالی شو از آرتام پنهون کنه ولی
آرتام خوشحال نبود، نگران دوستش بود که براش با داداش نداشتش فرق نداشت.
گاه و بیگاه متوجه نگاه های آتوسا بهش شده بود ، حتی وقتی که تو پله های

دانشگاه آتوساخورد به آرتام ، و نزدیک بود از پله ها بیفته که آرتام گرفتش .

romangram.com | @romangram_com