#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_98
-فکرای بد نکن دختره خوب ... بذار حرف بزنم من.. ببین آرتام یک دوست داشت که
بی نهایت دوسش داشت یعنی جونشم واسش میداد ، اسمش...
-فکر کنم بهتره بیای تو ایمان میخوایم بازی کنیم .
از صدای آرتام جا خوردم دست به سینه با نگاه عصبی زل زده بود به من و با ایمان
حرف میزد ، یک چشم غره واسش رفتم که پرووو از رو نرفت و با نگاه برزخیش من و
نگاه میکرد.
-باشه داداش الان میایم...آیناز پاشو بریم
حالا گفتم مثل داداشم واسم میمونی نکه دیگه انقدر صمیمی باشی آخه ، از جام
بلند شدم بدون این که به آرتام نگاه کنم از کنارش رد شدم. آرتام پشت ما میومد.
اونشب تا ساعتای 6ویلا خانوم تاجیک بودیم وبازی میکردیم مثل :شطرنج، مافیا.اگه
نگاه های برزخی آرتام و فاکتور بگیریم خوش گذشت.
قرار بود فردا صبح با بچه ها بریم، تو شهر دور بزنیم ، ایمانم قرار شد همونجا
حرفاش و واسم بگه ، با سه تا ماشین اومدیم، ماشین آتام و ایمان و آرمین.
یک مانتو فون سبز سیر با شلوار مشکی و شال مشکی و صندل های مشکی
پوشیدم و کیف مشکی جیرم و برداشتم .
صورتم و مثل همیشه ملایم آرایش کردم. از ویلا اومدم بیرون بچه ها داشتن سوار
میشدن ، مهیا به سمت ماشین آرتام رفت و در جلو رو باز کرد و کنارش نشست.
مهرنوش و مهسا و آرتینا هم عقب نشستن. آرمین و آرین و الهه و ارغوان هم با
آرمین رفتن فقط من مونده بودم، آرتام داشت دنبال کسی میگشت هم چشش به
من افتاد منتظر نگام کرد صدای جیغ جیغو مهیا اومد:
-برو آرتام دیگه جا نداریم.
آرتام اومد چیزی بگه که ایمان جلوم بوق زد:
-آیناز سوار شو
به آرتام نگاه کردم با چشای باریک شده داشت نگام میکرد. در جلو رو باز کردم
ونشستم .بسوز آقا آرتام بسوووووووووووووووووز.
صدای آهنگی که ایمان گذاشت ، سکوت ماشین و شکست:
تو فکر چشاتم ، چه رویای خیسی ، تو هم داری از چشم من مینویسی برات یادگاری
فقط اشک آوردم نیگا کن چقدر حق بارون و خوردم تو که تا ابد رو دلم پا گذاشتی رو
romangram.com | @romangram_com