#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_66
گفت:
-آیناز جون همش تقصیر منه به خاطر من رفتی جلو ، اگه شالم از سرم نمی افتاد تو
الان اینجوری نمیشدی.
-نه عزیزم تقصیر تو نیست خودم رگ پام گرفت . گریه نکن ناراحت میشم.
مهسا و آرتینا کمک کردن از جام بلند شم زیر بغلام و گرفتن به خودم نگاه کردم
مانتو نازک تابستونیم به بدنم چسبیده بود منم که زیرش فقط یک تاپ سفید تنم
بود ، موهام از زیر شال بیرون ریخته بود.
یک قدم دیگه برداشتم که احساس کردم یکی روی شونه هام چیزی انداخت ،
برگشتم دیدم آرتام کتش و انداخته روی شونه هام ، طوری انداخته بود که هم موهام
و پوشونده بود هم لباسم که بهم چسبیده بود ، معلوم نمیشد. اومدم ازش تشکر
کنم که چشمم به صورت عصبانیه مهیا افتاد که باغیض منو نگاه میکرد.
روم و برگردوندم و آروم به سمت ویلا رفتیم . تو راه بودیم که یک ماشین کنارمون ترمز
زد نای برگشتن نداشتن یکدفعه صدای جیغ الاهه اومد:
-وای آیناز حالت خوبه چیشده ؟
-آرین هم از ماشین پیاده شد تقریبا به ویلا رسیده بودیم
-خوبی آیناز؟ چیشده دختر؟
آرتینا خیلی خلاصه واسشون تعریف کرد به کمک بچه ها رفتم بالا ، آرتینا
میخواست کمک کنه لباسام در بیاره ولی معذب بودم، الاهه دستش و آورد جلو و از
آرتینا تشکر کرد ، آرتینا رفت پایین ، الاهه هم در و بست ولباسام و در آورد کمک
کرد برم تو حموم.
زیر دوش نشستم تازه یادم اومده بود تا چند دقیقه پیش داشتم غرق میشدم و آروم
اشکام ریخت روی گونه هام .
یک نیم ساعتی تو حموم بودم که ارغوان اومد سرزد بهم هنوز مامانم اینا نیومده
بودن.
از حموم اومدم بیرون لباسام و که واسم رو تخت گذاشته بودن پوشیدم .
و رو تخت دراز کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد. دقیقا یادم نیست چقدر گذشته
بود که با نوازشایی روی گونم چشام وآروم باز کردم ، مامانم بود که داشت با چشای
romangram.com | @romangram_com