#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_42


یاسی با تعجب به من نگاه کرد
-بنززززززززززززززز؟
-دقیقا از اون جمله فقط بنزش و گرفتی ؟؟؟؟؟
هستی و تران زدن زیر خنده یاسی چشم و ابرویی اومد و خندید هستی شروع کرد به
تعریف
-خوب بچه ها بریم گاجره یا پنه؟؟؟
تران با خنده و هیجان گفت پنهههههههههههههههههههه
میدونستم چرا این تران مشتاق بریم پنه آخه رئیسش از فامیلاشونه، اسمش
پویاست . مهندس مکانیک.موهاش قهوا ی روشن ، پوستش سفید ، چشای عسلی ،
قدش 811و کلا بور بود خوشگل و به قول تران مهربون.
این تران هم که عاشق اینجور کیساااااااااااااااااااا
-به خاطر روی گل تران خانوم که از درد بی شوهری دق نکنه میریم پنه.
تران از خوشحالی فقط دوتا بال کم داشت.
یاسی از حرکات تران خندش گرفته بود و ریز میخندید -خلی ترانه این کارا چیه؟
-هی شما یاسی خانوم بذار ببینم وقتی نوید وثوق و میبینی چیکار میکنی؟ از حرف
من یاسی اول قرمز شد ولی بعد اخماش و کشید توهم هستی با صدای بلند رو به
یاسی گفت:
-بله جوجه رو آخر پاییز میشمرن برگشتم طرف هستی:
-معلومه جوجه رو آخر پاییز میشمرن مخصوصا اگه جوجهه فوق لیسانس حقوقم
باشه که دیگه............
هستی محکم بازوم و ویشگون گرفت
-چته روانی بازوم درد گرفت خودت باید بیای جواب شوووهرم و بدی ها. کبود میشه
با این حرف من تران گفت:
-آره یادم نبود نمیتونیم به آقا آرتام پاچه گیر جواب بدیم
از حرفش یک جوری شدم تا حالا به این فکر نکرده بودم که آرتام شوهرم بشه از
فکرش قند تو دلم آب شد . یک لحظه به ذهنم اومد دستم دور بازو های پر آرتامه و

من با لباس عروس بلند و دنباله دارم همراه با آرتام که کت وشلوار سرمه ای شیک

romangram.com | @romangram_com