#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_33
-باشه آیناز جون ، جون راست میگی من که نباید برم تعریف کنم اون کیف کنه!!!!
با حرفش هم حرص خوردم هم خندم گرفت
ادامه داد:-باید خودش بره ببینه و کیف کنه
یک دفعه چشام چهارتا شد اونم پرید گونم و بوسید و یک چشمک زد رفت سمت
داداشش
تو فکر بودم ، فکر اینکه همیشه میگن از نظر روانی اگه یکی واست مهم بشه و بهش
فکر کنی خواه وناخواه اونو
میبینی
یعنی این پسر اخمو و مغرور که پشت فرمون بی ام و خوشگلش ،خیلی با دیسیپلین
خاص رانندگی میکرد واسه من مهمه ؟ منی که به هیچ پسری اجازه اومدن به زندگیم
و نمیدم؟ اصلا این چجوری اومد تو زندگیم
صحنه های دیدنمون تو ذهنم اومد : هی آقا ، برگشتنش طرف من ، هنگ کردن من ،
حرفم و درست میکنم ماشنت و ببر جلو تا داغونش نکردم ، صحنه بعد تو آبمیوه
فروشی با دستش از عمد زد رو جعبه که بریزه روم ، پیشنهادش که دوست داشتم
بدونم چیه ولی چون تحقیرم کرده بود رو کنجکاویم سرپوش گذاشته بودم صحنه
بعد دعوای من بامنشی بیشعورش ، قیافه ی ترسیده ،چشای با نفوذش
با این بار 5بار دیده بودمش واسه من که تو زندگیم کمتر پیش میاد اتفاقی کسی رو
دوبار ببینم چه چهار بار زیادی جالب بود
به آینه نگاه کردم من دقیقا تو دیدرسش بودم داشت به جاده نگاه میکرد یک لحظه
سرش و برگردوند نمیتونستم چشم و از آینه بردارم اونم داشت نگاه میکرد که با درد
گرفتن پهلوم چشم از آینه برداشتم برگشتم طرف چپم که سوراخ شده بود -چرا
میزنی روانی درد گرفت یاسی خنده ای کرد
-دیدم داشتین تو چشای هم محو میشدین گفتم بگم سریع از هپروت دریاین که من
هنوز آرزو دارن نمیخوام بمیرم
-وا چه ربطی داره ؟
-نه مثل اینکه هنوز تو هپروتی ، خوب اونم داشت میخوردت دیگه حواسشم به
جلوش نبود
آها ، نمیدونم چیشد بهش نگاه کردم شاید واسه اینکه دوباره اون چشای نفوذ
romangram.com | @romangram_com