#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_25

خنده رو لبامه ببین چه آرامشی تو صدامه یک عاشقم ببین چقدر سربزیر
موهای فر و بلندم و که خرمایی بود دور دستام میپیچوندم و هماهنگ با آهنگ روی
شونم وصورتم میریختم از شوق تو خنده روی لبامه ببین چه آرامشی توی صدامه
..........................................
دستامو روی پیراهن مشکی جذبم میکشیدم وهمزمان گردنم و باسنم و تکون
میدادم
دامن لباسم تنگ فون بود به طور کلی مدل پیراهنم رومی بود و فقط یک شونه
داشت روی همون کار شده بود و روی سینش با دست طرح های زیبایی دوخته شده
بود . دامنش بالاتر از زانوم بود وباعث میشد حرکاتم و ظریف تر نشون بده.
کفشای پاشنه 80سانتی دوبند مشکی که تا ساق پام میومد پاهام وخوش فرم نشون
میداد آرایشم به صورتم میومد لبام و رژ مات زده بودم برای اولین بار ریمل زده بودم
ومژه های پرم و مشکی تر و پرتر نشون میداد چشام باز و کشیده کرده بود هر وقت
خط لب میکشیدم لبام قلوه ای تر میشد و ناز میشدم هنوز دست به ابروهام نزده
بودم ولی خودش تا حدودی تمیز بود
صورتم با کرم سفید تر و شفاف تر شده بود
آهنگ تموم شد همه دست زدن ومن با لبخند که گونه ها م بر جسته میکرد به
سمت میزی که مامان و بچه ها نشسته بودم رفتم هستی لبخندی زد:
-خیلی قشنگ رقصیدی باریکلا خوشم اومد دل مامانه جیگرا رو بردی باباااا با ناز که
همیشه بعد از رقص تا چند وقت تو وجودم بود آروم به بازوش زدم

-میگم آیناز واسه عروسی دختر عموم مهرناز بیا با من یکم رقص کار کن هیچی یاد
ندارم
-باشه ترانه جووونم
-نه بابا باید بیاد به من یکم عشوه یاد بده فردا سر خونه زندگی بتونم شوووهرم و
واسه خودم نگهدارم با این حرف هستی هر 4نفر زدیم زیر خنده من ومامیم و
هستی و تران و یاسی
با حرف یاسی به سمتش برگشتم
-میگم افسانه جون این)به من اشاره کرد( رقص و از کجا یاد گرفته شیطون خوب بلده
دل ببره ها مامانم خندید

romangram.com | @romangram_com