#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_160
-خوب بیا بخواب
محکم زدم به پاش که تکونی خورد:
-یعنی چی ؟؟ تا هیکل گندت رو تخته منه که نمیتونم بخوابم
شونه ای بالا انداخت از پرووییش درحال انفجار بودم این امشب من و سکته نده
هنر کرده . از رو تخت بلند شدم یک قدم برداشتم که با کشیده شدن دستم روش
افتادم ، محکم دستاش و دور کمرم حلقه کرد و من وتو بغلش جابه جا کرد:
-جات خوبه؟؟؟ به هرکسی تاحالا اجازه ندادم همچین جای خوبی سرش و بذاره با
خونسردی نگاهش کردم وسرم وروی سینش گذاشتم:
-خوب من هرکسی نیستم
میدونم تعجب کرده بود ولی من مات عطری بودم که بینیم و نوازش میداد ، کشش
ایجاد میکرد ، دوست داشتم خودم وبیشتر تو آغوشش غرق کنم .
ولی سرم وبلند کردم و به چشای بسته شدش که لبخندی روی لبش بود خیره شدم ،
متوجه شد وآروم چشاش و باز کرد میخواستم بگم چقدر آرامش میدی بهم ، این
آرامش و دوست دارم ، میخواستم بگم این آغوش فقط مال منه و حق نداری
تقسیمش کنی ، میخواستم بگم ، دیدی میخواستم عاشقت کنم ولی خودم اسیرت
شدم ، اسیر آغوشی که بعد از این مدت احساس مالکیت پیدا کرده بود ولی بجاش
گفتم:
-عطرت چیه ؟ تحریک کننده؟؟
اول با تعجب نگام کرد بعد کم کم لبخند و بعد خنده ای بود که صداش مطمئنن به
بیرون هم رسیده بود ، مشتی به سینش زدم که خندش به لبخندی شیطون تغییر
کرد:
-چیه ، تحریک شدی خانوم کوچولو؟ باید بهت بگم این عطر من نیست که تحریکت
کرده این هیکل منه که داره بی طاقتت میکنه ولی راحت باش من همه جوره در
خدمتت هستم .
انقدر حرصم گرفته بود که آماده بودم هرچی فحش پایین 81و بالای 81بلدم نثارش
کنم ولی با صدای در تراس حرف تو دهنم ماسید ، هر دومون به پنجره که درش باز
شده بود با تعجب نگاه کردیم که نازنین سریع پرید تو اتاق و با دیدن ما جیغی کشید
وسریع سرش و انداخت پایین .
romangram.com | @romangram_com