#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_134
پر میزنه
بازم مثل دیوونه ها این درو اون در میزنه برای پیدا کردنت دنیا رو گشتم تو عشق
زیبای منی دل به تو بستم
..................
من وسط میرقصیدم بچه ها دورم حلقه زده بودن ،با خوشحالی میخندیدم ، چون
میدونستم دوستام هستن ، اگه جایی نکشیدم هستی هست ، یاسی هست، تران
هست، اینا کمکم میکنن مثل خواهرای خودم میموندن . ما هیچ چیزی از هم پنهون
نداشتیم .
ساعتای 6بود که مهمونا رفتن خسته و کوفته به اتاقم رفتم وتا لباسم وعوض کنم .
خوشحال بودم که قرار نبود امشب و تا صبح آرتام و تو اتاقم تحمل کنم هم سرم به
بالشت رسید خوابم برد.
8هفته خسته کننده گذشت ، آرتام حتی یک تلفن نزد ببینه زندم یا مرده. به مامنم
اینا میگفتم وقتی میرم دانشگاه میبینمش تا شک نکن، بچه های دانشگاه هیچ
کدومشون نمیدونستن من ازدواج کردم منم دوست نداشتم تو دانشگاه بپیچه. تو
این مدت رایان سعی میکرد خودش و بهم نزدیک کنه ولی من اصلا اهمیت نمیدادم
. تا اینکه سر درس مشترکمون ، استاد گفت که میخواد 6نفر ، 6نفر تحقیق ارائه
بدن و از شانس خوشگلم من ورایان باهم افتادیم ، بعد کلاس تا تونستم رو مخ استاد
رفتم که من وعوض کنه ولی قبول نکرد ، باید یک ترم بالایی با یک ترم پایینی میفتاد
.
مجبور شدم واسه کارم شمارم وبه رایان بدم وشمارش و بگیرم . من ترجیح میدادم تو
دانشگاه به کارامون برسیم ولی به اصرار اون مجبور شدیم 6جلسه ای رو بیرون از
دانشگاه تو یک رستوران بریم . اصلا حس خوبی نداشتم نمیدونم چه اصراری داشت
که بیرون از دانشگاه بریم . همینجوریش تو دانشگاه ، سعی میکرد موضوع غیر
تحقیق و وسط بکشه. چه برسه به اینکه محیطم واسش فراهم بشه، البته بگم که
حدو حدود خودش ورعایت میکرد ، هیچ وقت حرفی و حرکتی نمیکرد که باعث
اعتراض من بشه واز این کارش خیلی خوشم میومد. کلا رایان پسر جذاب و خوش
تیپی بود ولی همین چیزا مغرورش کرده بود . آرتام اگه مغرور بود واسه شخصیتش
بود نه تیپ و قیافه و پولش و دستش تو جیب خودش بود ولی رایان از صدقه سری
romangram.com | @romangram_com