#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_131

-اگه جنابعالی بری بیرون میپوشم

خودش و انداخت رو تخت و دستش و تکیه گاه بدنش قرار داد:
-خوب بپوش به من چه رفتم سمتش دستش و کشیدم
-آرتام جون هرکی دوست داری بیخیال شو بیا برو بیرون من این و بپوشم.
-اولا که محرمتم و ثانیا شوهرتما
-اوه اوه همچین میگه شوهر انگار 60ساله دارم باهاش زندگی میکنم ، خوبه چند
ساعته فقط بینمون صیغه محرمیت خونده شده آقا
-هرچی
شونه ای بالا انداخت و از جاش تکون نخورد ، پوفی کردم ورفتم پشت تختم و
ساپورتم وپوشیدم آرتامم با وقاحت تموم زل زده بود به من ولی خدا رو شکر چیزی
نمیدید. وقتی از پشت تخت اومدم بیرون ، آرتام پق زد زیر خنده و با دست بهم
اشاره میکرد ، با تعجب رفتم جلو آینه که دیدم ، دنباله لباسم از زیر مانتو سفیدم ،
آویزونه و انگار که دم داشته باشم. خودمم خندم گرفت ، سریع رفتم از کمدم تاپ
سفیدی در آوردم و دست آرتام وکشیدم ، آرتام که از کارای من گیج شده بود دنبالم
میومد در تراس و باز کردم وآرتام و فرستادم تو ودر و قفل کردم و سریع پیراهنم و با
تاپ سفید عوض کردم ، رژم و تجدید کردم و در تراس و باز کردم و آقای میر غضب و
بیرون آوردم ، اصلا بهم نگاه نمیکرد ، باهم به سمت مهمونا رفتیم ، همه یک جوری
نگامون میکردن ، نشستیم ، عاقد شروع کرد به خطبه رو خوندن ومن برای بار دوم
بله گفتم و دفتر دار هم اسمامون وثبت کرد. آقای تاجیک جلو اومد و پیشونیم
وبوسید و لبخند زد:
-ایشالله خوشبخت شی عروس گلم
-ممنون بابا جون
آقای تاجیک که از لفظ بابا جون خوشش اومده بود برای بار دوم پیشونیم و بوسید
که آرتام با اخم به باباش نگاه کرد:
-بابا جان ماهم هستیم ها ، نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار؟؟؟
باباش خندید و پسرش و بوسید ودر گوشش چیزی گفت که آرتام سرش وانداخت
پایین وچشم گفت.


romangram.com | @romangram_com