#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_13
-بفرمایید عزیزم چیکاری دارید که من و از خواب قشنگم بیرون کشیدید؟
-حالا داشتی خواب چی میدید؟
-داشتم خواب عروسیتو میدیدم
-اااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزم برو بخواب تو چرا بیدار شدی؟
-هستی، جون هیوا بگو چیکار داری؟
-اگه هیوا بفهمه من و به جون خواهرم قسم دادی جرت میده ؟
-قطع کنم؟
-نه ، میخواستم بگم حاضر شو بریم بیرون یکم دور بزنیم
کمی فکر کردم فکر بدی نبود ، خیلی وقت بود باهم بیرون نرفته بودیم -باشه 54
دقیقه دیگه،دم خونتونم
-به تران هم بزنگ
-باشه بذار ببینم یاسی هم میاد یا نه
-اکی فعلا
گوشی رو برداشتم زنگ زدم یاسی، دختره شکننده و جوشی که سر مسائل کوچیکم
حرص میخوره
قدش حدودای منه، وزنش ، 46لاغر چشای کشیده مشکی بینی متوسط لبای باریک
، پوسته گندومی مایل به سفید ولی ابروهاش واقعا قشنگ بودن پر و مشکی.
-بله؟
-سلام یاسی جون خوبی؟
-سلام آیناز تو خوبی؟
-باز که مینالی تو
-ولش بابا حوصله ندارم
-میای بریم بیرون؟
-کجا ؟ با کی؟
- با ترانه و هستی بریم یک آبمیوه ای کوفت کنیم
- امروز قراره یاسر و مژگان بیان شرمنده نمیتونم
-اشکال نداره عزیزم خدافظ
-خدافظ عزیزم
romangram.com | @romangram_com