#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_114

مشهده ، همه آرزوشونه که بابام پروژه هاشون و قبول کنه ، انقدرم تو خونه بابام پول
ریخته واسم که احتیاج نباشه دست گدایی سمتت دراز کنم ، تو حتی لیاقت نداری
فامیل من تو شناسنامت باشه ، من بخوام اسم تو رو پیش دوستام بیارم سر افکنده
میشم . بدنم میلرزید و با عصبانیت اینا رو میگفتم.
گوشه چادرم وگرفت و گذاشت رو لبم تا ساکتم کنه و صدام بیرون نره . با عصبانیت
زل زده بود تو صورتم ، بغضم و قورت دادم وسعی کردم دستش و از روی دهنم آزاد
کنم .
-خیلی تند میری لیدی ، به جای داد و بیداد و الکی حرص خوردن ، شرایطت و بگو ،
حوصلم سر رفت.
و آروم دستش و برداشت ، نفس ، نفس زدم ، من به دلیل انحراف بینی ، نمیتونستم
زیاد با بینی نفس بکشم ، حتما باید با دهان تنفس میکردم ، و این کارش باعث
شده بود خیلی بهم فشار بیاد.
-بار آخرت باشه دستت و روی دهنم میذاری... ، اگه دارم شارایطم و میگم به خاطر
اینه که قولی دادم و واسه اینکه جلوت کم نیارم وبهت ثابت کنم که واسه من کاری
نداره دلبسته شدن تو پوزخند زد، بهش توجه نکردم وادامه دادم:
- .8اتاقامون باید جدا باشه و هر وقت خواستی وارد بشی باید در بزنی چون من هیچ
رقبتی به تو ندارم و نمیخوام ، موقعیت های ازدواجم و بعد از تو ازدست بدم.

حرصش گرفت این وتو چشای برزخیش داد میزد.
.6من کلفتت نیستم و مطمئن باش اگه غذا درست کنم فقط واسه خودمه ، دست
به سیاه و سفید نمیزنم .
با بیچارگی نگام کرد : قشنگ معلومه از اون شکمواست .
-خوب .... بعدیش
لبخندی زدم: .8حق نداری تو کارام دخالت کنی ، هرکاریی میکنم به خودم مربوطه .
.5شبا باید خونه باشی ، چون ... چون...
نمیدونستم چجوری بگم که من از تاریکی و شب میترسم.
-چون...چون....؟؟؟؟؟ منتظر بود حرفم وکامل کنم.
-چون...چون... اصلا صلاح نیست یک پسر شب و دیر بیاد خونه
اول با تعجب نگام کرد ، بعد شروع کرد به خندیدن ، بلند ، بلند میخندید ، تاحالا

romangram.com | @romangram_com