#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_113
-خوب من شرایطم و میگیم ،.8من ازت تمکین نمیخوام
اول از حرفش تعجب کردم، تمکین؟؟؟ وفتی منظورش و فهمیدم ، قرمز شدم ، از
خجالت داشتم آب میشدم ، پسره بی تربیت حالا فک کرده من خودم و انداختم
بهش که نه تو باید تمکین شی از خود راضی
- .6رفت و آمدت به من مربوط نیست ، هر جا میخوای بری برو ، هر کار میخوای
بکن ، اصلا اگه شبم نیومدی اصلا واسم مهم نیست .
کثافتتتتتتتتتتتتتتت، بی غیرتتتتتتتتتت نذاشت بیشتر تو دلم فحشش بدم:
- .8تو هم به من هیچ کاری نداری و تو کارای من فضولی نمیکنی
.5باید جلو بقیه طوری برخورد کنی که عاشق منی
خودش و عقب کشید و دست به سینه شد:-البته الانم معلومه که عاشقمی
-هه دیگه چی ؟؟؟ عاشق چیت باید بشم؟؟؟ غرور کاذبت؟؟، اخلاق خوبت؟؟؟ تیپ
داهاتیت؟؟؟، قیافه معمولیت
؟؟؟
از حرفای من چشاش چهار تا شده بود ، درسته همش دروغ بود ولی تنها حرفایی که
به ذهنم رسید هینا بود ، خوب...
-نه مثل اینکه کورم هستی ولی باید بهت بگم اصلا واسم مهم نیستی که بخواد
حرفات روم تاثیر بذاره..
-چون لیاقت نداری.. بعدشم تو از کجا انقدر مطمئنی که من باهات از دواج میکنم
که انقدر خوشحال و مطمئنی؟؟؟ دوباره خودش وخم کرد:
-به چند دلیل: اول : تو شرط بستی عاشقم کنی و با ازدواج دستت باز تره
دوما: تو خونه من آزادی داری ،دیگه کسی نیست چکت کنه کجا میری ، کجا میای و
چیکار میکنی ، چون تو اصلا واسم مهم نیستی
سوم ) به پشتی مبل تکیه داد و پاشو رو هم گردوند( بری به دوستات پز بدی ، آرتام
تاجیک تک پسر مهندس تاجیک و تور کردم وشوهرمه ، بعدم مفت مجانی با پولای
من دوستات و این ور اون ور میبری
از حرفش خیلی عصبی شدم اون داشت به من وخانوادم توهین میکرد ، اون به چه
حقی همچین حرفی رو زد دستام و مشت کردم واز جام بلند شدم وبه سمتش رفتم:
-تو با خودت چی فکر کردی ؟؟؟ بابای من مهندس رادش ، از مهندسای معروف
romangram.com | @romangram_com