#غرور_عاشقان_پارت_42

تا بحال به این موضوع فکر نکرده ام.

پس خوب گوش کن اول بنشین به این موضوع فکر کن بعد به خوشگلی قیافه و تیپ و چمیدانم.

فرحناز با تعجب و همانطور که به چشمهایم خیره شده بود گفت:تو دوسال از من کوچکتری ولی اطلاعاتی که داری...

خندیدم و گفتم:من با مادرم دوستم او همه چیز را برای من توضیح میدهد میگوید من هیچکس را در این دنیا ندارم نه برادر نه پدر نه خواهر باید همه چیز را بدانم تا ذهنم نسبت به ازدواج باز باشد مادرم از این میترسد که خدای ناکرده دستش از دنیا کوتاه شود و من تنها بمانم.

برای چند لحظه هر دو ساکت شدیم و فرحناز گویا در خواب حرف میزند زیر لب گفت:چقدر قشنگ حرف میزنی پری خواهش میکنم هر چه میدانی به منهم بگو.

از چه بگویم؟تو سوال کن تا جوابت را بدهم.

مثلا میتوانم کسی را دوست داشته باشم که او هرگز مرا نمیشناسد یا خبر ندارد که من او را دوست دارم؟

حس میکردم فرحناز به عالم دیگری رفته راستش در دلم به او میخندیدم بلند شدم و در حالیکه به ساعتم نگاه میکردم گفتم:این دیگر چه مدل از دوست داشتن است؟مسخره میکنی؟

فعلا که دیر شده باشد یک وقت دیگر صحبت میکنیم.


romangram.com | @romangram_com