#غرور_عاشقان_پارت_40

و صدای فرحناز را که بریده بریده جواب داد:مثل اینکه...تمام کارهایش را...انجام داده دیشب خودم...شنیدم که به پدر میگفت هفته دیگر طلاقش را میگیرد.

یک لحظه از گوشه در فرید را دیدم که سرش را پایین انداخته بود و سیگار میکشید.سکوت کرده بود و فرحناز در ادامه حرفهایش گفت:صدای موتورت را نشنیدم با چی آمدی؟

با رضا آمدم تو ماشین نشسته.

فرحناز به محض اینکه اسم رضا را شنید به فرید گفت:خب فرید!من مهمان دارم تو کاری نداری؟و فرید از اتاق خارج شد.

فرحناز برگشت پرده را کشید و گفت:رضا آمده تو حیاط ایستاده در باز است اگر میخواهی شاه داماد را ببینی بیا از این گوشه نگاه کن.

با عجله پشت پنجره رفتم و با کنجکاوی بیرون را نگاه کردم.دقیق نتوانستم ببینم ولی جوان با شخصیتی بنظر میرسید کنار اتومبیلش ایستاده بود و نگاهش به ساختمان بود پوست سبزه ای داشت ولی نسبتا قدش کوتاه بود .داشتم نگاه میکردم که فرید از منزل خارج شد و در را پشت سر خود بست.

دیدی پری؟مثل بانگلان میماند.

چه حرفهایی میزنی فرحناز گناه دارد خیلی هم خوب بود.

بله بگو!خجالت نکش بگو بسر من آبله رو هم زیاد است.


romangram.com | @romangram_com