#غرور_عاشقان_پارت_39
که صورتم زشت است میترسم در آینده زشتی صورتم طعنه بزند.
لبخند تلخی زد و در حالیکه میوه تعارف میکرد گفت:بهانه که نبود ولی اگر کسی را دوست داشته باشم میتوانم طعنه هایش را تحمل کنم.
پس حتما کسی را دوست داری؟راستش را بگو فرحناز کسی را زیر نظر داری؟
فرحناز با لحنی که ناامیدیش را نشان میداد گفت:کسی را که من دوست دارم این صورت آبله رو را نمیپسندد.
این را حدس میزنی یا مطمئن هستی؟
و در این لحظه صدایی از پشت در شنیدم :فرحناز؟
فرحناز بلند شد و همان لحظه که بسمت در میرفت آهسته گفت:برادرم برگشت خدا کند صدایمان را نشنیده باشد.
فرحناز در را گشود فرید برادر فرحناز پشت در ایستاده بود جوانی که قد بلندی داشت و چشمان درشتش توجه هر کسی را جلب میکرد.آهسته سلام کردم و کنار کتابخانه رفتم و خودم را مشغول خواندن کتاب کردم.نوشته ها را نگاه میکردم ولی حواسم به حرفهای فرحناز و فرید بود.
مامان کجا رفت؟حتما دوباره پیش وکیل؟
romangram.com | @romangram_com