#غروب_خورشید_پارت_54


توميدوني

هنوزم ياد اون هستم

حميد عسکري(بزن بارون)

آهنگ قشنگي بود..ديدم اگر اينجور پيش بره که دق ميکنم.گوشيمو برداشتم وشماره مهسا رو

گرفتم..بعد از چند تا بوق جواب داد

مهسا-بفرماييد

من-سلام مهسا خوبي

مهسا-شما?

من-اه مهسا باز شروع کردي.حوصلم سررفته اصلا حال و حوصله مسخره بازي ندارم

مهسا-دقيقا همين الان داشتم با سپيده صحبت ميکردم.داشتيم برنامه ميريختيم واسه مسافرت

چند روزه

من-واي دمتون گرم.کي ميريم?

مهسا-کي گفته که تورو ميبريم

خنديدم وگفتم-کوفت

مهسا-قرار شد شب بريم خريد کنيم،،فردا صبح حرکت کنيم.موافقي?

من-اوهوم.خب کجا ميريم?کيا ميان?

مهسا-ميريم بوشهر.من،تو وسپيده.سه نفره باحال ترهمن-ايول.پس شب منتظرم


romangram.com | @romangram_com