#غروب_خورشید_پارت_52


ماشينشو شنيدم که نشون ميداد رفته..رفتم بالا..مامانم خواب بود.زود لباس هامو عوض کردم

وچون خيلي خسته بودم،همونطور باآرايش سريع خوابم برد........

صبح باصداي مامان از خواب نازم بلند شدم..

مامان-واي خورشيد بلندشو ساعت3هست.چقدر ميخوابي.بلند شو ديگه دختر...پتو رو از روم

کشيد..

بابي حوصلگي بلند شدم..اگر که بلند نشم مگه ول ميکنه?!

يه نگاه تو آينه به خودم انداختم...خندم گرفت..قيافم خيلي باحال شده بود.دور چشمام در اثر

آرايش سياه شده بود ولبم هم رژش پخش شده بود وموهام هم ژوليده وبه هم ريخته بود..بيشتر

شبيه جن شده بودم..شروع کردم باصدتي بلند خنديدن..

مامان-چته دختر?سر صبحي خل شدي?البته صبج که نه ظهر

رو کردم به مامان وهمونطور که ميخنديدم گفتم-واي مامان ببين چقدر خوشگل شدممامان خنديد وگفت-کم مزه بريز شبيه جن شدي.برو يه دوش بگير بيا تامن سفره رو

بچينم..صبحانه که نخوردي زود بيا نهارتو بخور..ورفت بيرون.منم پريدم توي حمام..دوش گرفتنم

حدود31دقيقه طول کشيد و اومدم بيرون...

يه شلوار مشکي با تاپ آبي کاربني پوشيدم.موهامو هم حوصله نداشتم خشک کنم آزاد رهاشون

کردم.رفتم سمت آشپزخونه..بعد از اينکه نهار خورده شد با کمک مامان ظرف هارو شستم و رفتم

توي اتاق..حوصلم سررفته بود..لپ تاپمو برداشتم و روي يه آهنگplayکردم.روي تخت دراز

کشيدم.به سقف خيره شدم وهمراه آهنگ زمزمه کردم:


romangram.com | @romangram_com