#غروب_خورشید_پارت_161
و اين همه خوشبختي محاله
بعد از اتمام آهنگ آريا اومد وسط وبا عشق گونمو بوسيد..
آريا-خورشيد دختر تو امشب منو به کشتن ميدي..واقعا از اين همه زيبايي متعجبم..
لبخندي زدم وگفتم-خيلي دوست دارم آريا
آريا هم لبخندي زدو باعشق منو بوسيد..
(از زبان پانته آ)
نشسته بودم کنار مامان وزن عمو سميرا وبابا وعمو..
ديدن اين لحظات خوشي آريا وخورشيد خيلي سخت بود..فقط خداميدونه که من دارم چي
ميکشم..امشب بدترين شب زندگي منه..از صبح کلي گريه ميکردم وحتي حاظر نشدم که پامو
اينجا بزارم ولي به اصرار بابا اومدم ولي..اي کاش نميومدم
خوشحالي هردوشون مخصوصا تکه اي آريا باعشقي که مشخص بود خورشيدو بوسيد فقط دوست
داشتم بميرم..خدايااااا مگه گناه من چي بوده?عشق?من هرکاري کردم بخاطر اون بود...
وجودم پر از نفرت شده بود ولي بازم دلم خون بود..ناخواسته قطره اي اشک از گوشه چشمم
چکيد..چشمام و روي هم فشار دادمو ميز رو توي دستم محکم فشردم..چشمامو باز کردم نگاه
خيره مامان وزن عمو وعمو وبابا رو،روي خودم ديدم..
هر5نفر از علاقه من خبر داشتن..بادلسوزي نگاهم ميکردن..نتونستم تحمل کنم..موندن اونجا
حالمو بدتر ميکرد..بلندشدمو مانتومو از پشت صندلي برداشتم وحرکت کردم..هيچکس چيزي
نگفت حتي مانعم هم نشدن...ميدونستم نميتونم بمونم..
romangram.com | @romangram_com