#غروب_خورشید_پارت_158


شبا وقتي تو تنهايي پريشونه

سراغتو ميگيره اين دل ديوونه

جواب به خستگي هام تويي درمونم

خودت نيستي هنوزم از توميخونم

توفکرداشتنت مثل خود مجنونم

اميد آخرم عشقت شده جونم

ازاين شب هاي دلتنگي ديگه خستم

ازاين حسي که اسمشو نميدونم

کس نميدونه اين دل ديوونه وقتي ميگيره از توميخونهمن فقط ميخوام که باشم تابراي تو فداشم

(فداشم)سامي بيگي

من با لبخند ميرقصيدم وآريا هم همونجا که ايستاده بود واسم دست ميزد..

بعد از رقصيدن به درخواست من که به مهسا گفته بودم به آريا نگه وبا ارکستر هماهنگ کنه،آماده

شدم واسه سوپرايزي که واسه آريا داشتم..از آريا جدا شدم ورفتم وسط پيست رقص

ايستادم..آريا باتعجب نگاهم کرد..ميکروفون رو بهم دادند وريتم آهنگ شروع شد...

سوپرايز امشب من واسه آريا اين بود که قرار گذاشتيم من آهنگي رو باصداي خودم

بخونم..راستش صدام قشنگ بود واسه همين گفتم که آهنگ مورد علاقم رو اجرا کنم...

آهنگ شروع شدو منم چشم تو چشم آريا شروع کردم به خوندن..


romangram.com | @romangram_com