#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_86

با خستگی از دانشگاه خارج شد. با اینکه امروز کلاسی تشکیل نشده بود اما او چند نفر از بچه های کلاسشان را دیده بودو با آن ها سلام و علیکی سرسری کرده بودو برای فرار ازسوالات احتمالیشان از آن ها دور شده بود. هر کس که او را می شناخت چند ثانیه ای با کنجکاوی به او زل می زد وحال او را خراب تر می کرد. از آمدنش پشیمان بود اما تصمیم نداشت درسش را رها کند پس باید به این مسائل عادت می کرد.

* * *

امروزاولین کلاس این ترمش تشکیل می شد. استرس داشت و کمی هم دیر رسیده بود. با عجله قدم بر می داشت بالاخره جلوی در کلاس متوقف شد. کمی مکث کرد. قبلاً هم این کلاس را تا نیمه گذرانده بود. استاد منصفی داشت که به حضور و غیاب هم حساس نبود. مریم و نازنین این درس را ترم پیش پاس کرده بودند و او تنها بود. این ترم تقریباً همه کلاسهایش را باید اینگونه می گذراند.

چند ضربه به در کلاس زد و وارد شد. به محض ورودش همه سرها به سمت او چرخید. استاد هم حرفش را قطع کرد و به او خیره شد. بیش تر بچه های کلاس را می شناخت . اکثراً هم ترمی او بودند که احتمالاً ترم پیش نتوانسته بودند این درس را پاس کنند.

انگارهیچ کس انتظار دیدن او را نداشت چون همه با تعجب به او خیره شده بودند. بالاخره خود را جمع وجور کرد و با گفتن ببخشید استاد روی اولین صندلی خالی نشست.

تا آخر کلاس احساس خفگی داشت وجرأت نکرد سرش را از روی جزوه اش بلند کند.

بالاخره بعد از کلی بالا و پایین کردن پله ها آن ها را جلوی انتشارات در حالی که انتهای صف طویلی از دانشجویان ایستاده بودند پیدا کرد. با خشم به آن ها نزدیک شد و گفت : شما روز اولی اینجا چه غلطی می کنید ؟

نازنین در حالی که عرق پیشانی اش را با دست پاک می کرد گفت : همین رو بگو والا ... این استاده روز اول کلاس گفته برین انتشارات جزوه بگیرین هفته دیگه امتحان عجب آدمایی پیدا می شن به خدا بیمارن

ستاره با کلافگی گفت : حداقل یه خبر به من می دادید کجایید ! توی کلاس کم بدبختی دارم بیرونم باید دنبال شماها بگردم

- راستی چه خبر ؟ کلاست چطور بود ؟

- عالی ! جرأت نمی کردم سرمو بلندکنم بسکه همه یه جوری بهم نگاه می کردن انگار شاخی چیزی درآوردم ، حتی این استاده که به کار هیشکی کاری نداشت هی وسط درسش با تعجب به من نگاه می کرد دیگه خودمم داشتم به خودم شک می کردم

مریم لبخند دلگرم کننده ای زد و گفت : نگران نباش چندروز دیگه همه یادشون میره و براشون عادی میشه

romangram.com | @romangram_com