#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_57


- ناراحت نمی شی یه سوالی ازت بپرسم؟

- نه بپرس

- تو که هیچ شباهتی به اینا نداری چرا باهاشون قاطی شدی؟

- خودمم نمی دونم فقط می تونم بگم این بزرگترین خریت زندگیم بود

سهیل با گفتن این حرف از جای خود بلند شد وگفت : بلند شو باید زودتر از اینجا بریم

- چرا؟

- تو هنوز این آدمارو نشناختی ؟ بهشون اعتمادی نیست ممکنه شبونه بیان سراغمون

- می خوایم از در باغ بریم؟

- نه، خودت می دونی که در باغ قفله اگرم قفل نبود و میتونستیم بازش کنیم برای رسیدن بهش باید از جلوی ویلارد بشیم که اصلاً عاقلانه نیست

- پس چیکار کنیم تو راه دیگه ای پیداکردی ؟

- آره،این پسره کامران می گفت یه در دیگه ته باغ هست امروزرفتم پیداش کردم البته قفل بود باید یه جوری بازش کنیم


romangram.com | @romangram_com