#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_140
- کدوم بیمه ؟ بابام همین دیروز صبح بهم گفت بیمه ماشین تموم شده مواظب باشم نزنم به جایی تا بیمشو بریزه !
- پس کارت دراومده با بابات حسابی داستان داری!
- اون که آره چه جورم ولی این پسره هم حرفی از کارت بیمه نزد انگار فقط می خواست حال منو بگیره
- حالا کی می خوای بری گواهینامتو ازش بگیری؟
- وقت گل نی ! من حاضرم دیگه تا آخرعمرم رانندگی رو بزارم کنار ولی دیگه چشمم تو چشم این پسره عقده ای نیفته
مریم که چنددقیقه ای بود به فکرفرورفته بود گفت: حالاصبرکن امشب که عرشیا رودیدم میگم با دوستش حرف بزنه شایدتونست راضیش کنه بی دردسر گواهینامه رو پس بگیریم.
مریم و نازنین رفته بودند واوتنها روی نیمکتی نشسته بودو منتظرشروع کلاس تاریخ بود. با نزدیک شدن کلاس حوادث امروز صبح را فراموش کرده بود و استرسی عجیب به جانش افتاده بود .
از روی نیمکت بلندشد و به سمت در سالن به راه افتاد حالا که به درستی می اندیشید حس میکرد تمام کارهای آن روزش تحت الشعاع این کلاس قرار داشته و بدون اینکه خود بخواهد تمامی روز به این کلاس می اندیشیده است. وارد کلاس شد. ناخودآگاه نگاهی به اطراف انداخت . هنوزنیامده بود. جایی نشست که به درورودی دیدداشته باشد. قلبش به تندی میزد. ازیک سو حق را به خودمیداد که در مورد او تعهدی نداشته وآزاد بوده هر کاری میخواهد بکند، از یک سو حق را به اومی داد و بخاطر رفتار هفته پیشش خجالت میکشید. نبایداینقدرتند میرفت. ازافکار خودش متعجب بود چرا اینقدربه این پسر اهمیت میداد یعنی حساسیتش بخاطراحساس دینی بود که نسبت به اوداشت؟!
سعی میکرد با تظاهر به خونسردی ، خودرا گول بزند اما طپش های بی امان قلبش نشان از استرس زیادش داشت. بالاخره ازگوشه چشم اورادیدکه واردکلاس شد. با ورود اوبه کلاس جدال با خود را کنار گذاشت و به اونگاه کرد. لباس مشکی رنگی پوشیده بودکه با پوست سفیدش همخوانی داشت. با دقت به اونگاه میکردکه در یک لحظه چشم در چشم هم شدند.
با دیدن نگاه سرد و بی تفاوت او به یکباره چنان بی حال شد که گویی یک سطل آب سرد روی سرش ریخته اند.
مدتی بعد بالاخره به خود آمد. استاد درحال درس دادن بود. سعی کرد حواسش را به حرفهای او جمع کند و دیگر تا آخر کلاس به پشت سرخود نگاه نکرد.
مثل همیشه روی نیمکت سرد نشست. هوارو به تاریکی می رفت و هیچ جنبنده ای به چشم نمیخورد بجزچنددختروپسرکه درحال خروج ازدانشگاه بودند وبه سمت مخالف اودر حرکت بودند.
romangram.com | @romangram_com