#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_113
ستاره بادلخوری گفت : کسی مجبورت نکرده میتونی با تاکسی بری من تنهایی منتظر سرویس می مونم
- خب حالا چه زودم بهش بر می خوره نازنازی! بخاطر این گفتم که باید کلی معطل بشیم تا سرویس بیاد
- خب معطل بشیم عجله ای که نداریم مگه این که تو کار مهمی داشته باشی که اینقدرعجله داری
- نه بابا من کار مهمم کجا بود؟!
در همین لحظه بی .ام. و مشکی رنگی جلوی پایشان توقف کرد.
هر دو با کنجکاوی به آن نگاه کردند که شخصی شیشه را پایین داد وگفت : ستاره بیا سوار شو
ستاره نگاهی عصبی به دانیال کرد و با اکراه از مریم خداحافظی کرد وسوار شد.
- تو دم دانشگاه ماچیکارمیکنی ؟
- دایی و زن دایی اومدن خونه ما، دایی از من خواست بیام دنبالت ببرمت اونجا
- خب زنگ میزدن خودم میومدم
- حالا که اومدم ! اگه ناراحتی می تونی برگردی خودت بیای
romangram.com | @romangram_com