#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_110

ستاره چشم غره ای به او رفت و گفت : مادیگه باید بریم

و دست مریم راکشید ولی او از جای خود تکان نخوردو گفت : مگه نمی بینی سرویس نیست

و روبه عرشیا ادامه داد : شمام دارین میرین؟

عرشیا نگاهی به محوطه و سپس مریم انداخت و گفت : بله و خوشحال میشم شما رو هم برسونم

مریم لبخند زد وخواست چیزی بگوید که ستاره پیش دستی کردوگفت : نه ممنون مزاحم شما نمیشیم

- چه مزاحمتی من که دارم میرم شما رو هم می رسونم

- نه ممنون الان سرویس میاد

عرشیا با اصرار گفت : خب من شما رو تا ایستگاه تاکسی میرسونم لطفاً دیگه نه نیارین

ستاره میخواست بازهم مخالفت کند که مریم به سمت زانتیای نقره ای رنگ عرشیا رفت و او را در عمل انجام شده قرار داد.

آن شب عرشیا آنها را به خانه هایشان رساند وستاره هم با مخالفت هایش کاری پیش نبرد.

* * *

نازنین در حالی که در کرم پودر را باز می کرد با تعجب گفت : آره ؟ واقعاً پسره شما رو رسوند ؟

romangram.com | @romangram_com