#قشاع_پارت_9
-من جوراب میارم پات می کنم تو هم می پوشی،سرما رو شوخی گرفته
میلح مامان جورابو داد دست امیرعباس و گفت:
ملیحه خانوم-هونـیا!صد بار نمی گم جوراب بپوش؟!آدم همیشه از پا سرما می خوره دیگه...
-ملیح مامان من نمی تونم جوراب بپوشم...
امیرعباس-پاتو بذار رو زانوی من...
با خجالت آروم گفتم:
-نکن امیرعباس بده من می پوشم
امیرعباس-نمی خواد،تو نمی تونی با این شکم..پاتو بذار اینجا
به ملیحه خانوم نگاه کردم..وااا!!!چرا اینقدر براشون عادی بود رفتارای عجیب امیرعباس!!تا دیروز هزار و یک کار من خلاف شرع بود و از حالا به بعد تموم کارای امیرعباس که تابلو و ضایعه ست درست و شرعیِ؟!؟!دوست ندارم امیرعباس بهم دست بزنه یا کارامو انجام بده..من امیرحسینمو می خوام..بابامو می خوام..مهرانُ می خوام نه امیرعباس بدعنُقُ!عصبانی شدم،به سختی از جا بلند شدم..نمی دونم این شکم چرا اینقدر بزرگ بود!کتونی هامو پا پس زدم و کفش عروسکی هامو از گوشه ی دیوار پام کردم و گفتم:
-اصلا نمی خواد کتونی بپوشم،پشیمون شدم...
تا اومدم از پله برم پائین امیرعباس گفت:
romangram.com | @romangram_com