#قشاع_پارت_2
-تو برای چی؟!
-که شما بگید چیکارم داشتید که منو به این اتاق آوردید و اون بیرون که تا نیم ساعت پیش انگار سنگ پا میون جمعیت گم شده بود سکوت کردن و کلامی به زبون نمیارن،انگار روزه ی سکوت گرفتن!
-این برای اینه که قراره تو برای من توضیحاتی بدی که تکلیف خیلی چیزا روشن بشه
-درمورد چی؟!نکنه اینکه امیرحسین چی شد که مرد؟!نکنه منم می خواید بندازید زندادن ور دل داداشم به جرم کشتن این یکی داداش؟!
امیرعباس با یه خشم نهفته و جذبه نگام کرد و گفت:
-درازی زبونت به قدت کشیده یا بخاطر وراثتِ؟
-بخاطر خونواده ای که انگاری تا جسد منو روی داداش بابام نذاره و مطمئن نشه که خون امیرحسام پایمال نشده ول کن قضیه نیست
-اون بیرون کسی نمی دونه قاتل امیرحسام،مهران رفیق بیست ساله اشِ که اگر می دونستن تو "دخترِ گل" آقام نبودی
-پس چرا از این لطف م*س*تفیض نمی کنید خان داداش؟!
-چون من مثل تو پل های پشت سرمو با زبون درازی خراب نمی کنم
-کدوم پل؟همون چند تا چوب پوسیده ای که روی هم انبار شده بود که تا روش نرفته فرو ریخت و منو گرفتار یه مرداب عمیق و مرگبار کرد که هر چی میگذره منو بیشتر تو خودش فرو می بره؟!
romangram.com | @romangram_com