#غم_نبودنت_پارت_87


_عصبانی بود.تو چشماش میتونستی تنفر و ببینی..

یه قدمه دیگه..

افسون_من نمی دونستم غزل..تازه فهمیدم..مامان همین یه ساعت پیش بهم خبر داد اومده.

_یه دختر هم باهاش بود..

یه اه از ته دل کشیدم..

_خیلی خوشگل بود افسون..

جلوی پاهام زانو زد.بغض داشتم..

_میترسم افسون..ازم متنفره.

دستای لرزونش نشست رو دستای یخ کردم..

افسون_اروم باش غزل..اروم خواهری..

نگاهش کردم..لبخند بی جونی زدم.

_من ارومم افسون..پیدا نیست؟

گریه کرد..من بغض داشتم اون گریه میکرد..

چشمامو بستم.

_دستاش و که روی بازوی امیر گذاشت نفسم بند اومد..

یه قطره اشک از بین پلکام چکید پایین..

_ارزوم بود یه بار..فقط یه بار دستامو حلقه کنم دور بازوهاش..سر بذارم رو شو نه هاش.ارزو به دل موندم افسون

صدای هق هقش که بلند شد مثل این بود که جنون بگیرم.جوری از روی صندلی بلند شدم که از پشت افتاد زمین

دست کشیدم رو میز و کیف و سوئیچمو برداشتم و از کنارش رد شدم..صدام میزد ولی توجهی نکردم..به در اتاق نرسیده بودم مهرداد نفس زنون اومد جلو در

مهرداد_غز..ل

توجهی نکردمو با شتاب از کنارش رد شدم..صدای فریاد افسون اومد.

_مهرداد زنگ بزن فراز..زود باش..

ولی من دوییدم..فرار کردم.از جاییکه هنوزم بوی تن امیر اونجا پیچیده بود..دیوونم میکرد..

نشستم تو ماشین و گازش و گرفتمو رفتم.

هق میزدم و اشک میریختم.چرا خدا؟این بازیا چیه با من در میاری؟

چرا گذاشتی عاشق امیر شم و حالا که شدم طاها رو چرا وارد زندگیم کردی؟چرا ازم گرفتیشون..هر جفتشونو..چرا به هر چی دل میبندم ازم میگیریشون؟

پخش ماشین و روشن کردم..شیشه رو اوردم پایین..هوای تازه می خواستم..نفس می خواستم..یه دستم روی قفسه سینم بود..

داغون بودم..خیلی.گوشیم زنگ میخوردفراز بود..افسون بود..مهرداد بود توکا بود..ولی جواب ندادم..نمیتونستم..الان نه.

romangram.com | @romangram_com