#غم_نبودنت_پارت_2


_خفه افسون..یکی میشنوه.

افسون_خب بشنوه..اصلا تو چرا پا نمیشی یکم قر بدی؟

_حسش نیست.

افسون_کوفت و حسش نیست..پاشو دیگه.

_بی تربیت مثلا خالتم..درست حرف بزن.

افسون_بشین بینیم باو..بیا بریم وسط امیر علی هم خودش خود به خود پیداش میشه..پاشو بچه گ*ن*ا*ه داره.

خودم که از خدام بود ولی خب یکم خجالت میکشیدم..

_میگی برم؟

افسون یه جوری نگام کرد که معنیش میشد بلند شو تا نزدم تو سرت.

یه نگاه به لباسام انداختم..

_خوبم؟

افسون کلافه گفت_خوبی..

یه تونیک سبز کوتاه که یه کمربند باریک طلایی داشت با جوراب شیشه ای مشکی و صندلای مشکی.موهای حلقه حلقه شدم و دورم ریختم و از رو جام بلند شدم..

با اومدن منو افسون وسط جمع صدای جیغ و هورای بچه ها بلند شد..بین بچه های فامیل محبوب بودم مثلا..کلا رابطم با جوونای فامیل خیلی خوب بود..هممون با هم خیلی صمیمی بودیم.

با اومدن ما اهنگ قبلی عوض شد و از خوش شانسی من اهنگی که خیلی دوسش داشتم پخش شد..

با افسون میر*ق*صیم که دیدم داره با نیش باز نگام میکنه..با سر اشاره کردم که چی میگی که به پشت سرم اشاره کرد..برگشتم ..وای خدا..





از اون روزی که تنها تو رو تو کوچه دیدم

بیادت همه شبها فقط ستاره چیدم

هزار نامه و پیغوم نوشتم که بدونی

نوشتم که بدونی تویی عزیز جونی

چه احساس قشنگی تو قلبم تو رو دارم

ببین چه خوبه ای گل تویی تو روزگارم

چقد خوبه عزیزم کنارم تو رو دارم

یواشکی رو لبهات گل ب*و*سه میکارم

امیر علی روبروم ایستاده بود و با تیپ جذابش با سر اجازه ر*ق*صیدن ازم گرفت..انقد هیجان زده بودم ولی سعی کردم مثل دخترای با کلاس خودم و خیلی مشتاق نشون ندم..

با حرکات ظریف ر*ق*صم بهش اجازه ر*ق*صیدن دادم..باید اعتراف کنم که واقعا جذاب و مردونه میر*ق*صه..نه مثل این اشگولا خزبازی در بیاره..

romangram.com | @romangram_com