#غم_نبودنت_پارت_170


امیر علی_چی شده؟

پلک زدم اروم.

_هیچی.

امیر_به من هیچ وقت دروغ نگو.

_دروغ نمیگم..من..فقط یه لحظه..

امیر_یه لحظه؟

سرم و گذاشتم رو سینش و گفتم_دوست داشتم ب*غ*لم کنی.

قلبم تند تند میکوبید.دختره دهن لق ابروی خودت و هر چی دختره بردی.حالا اگه پرتت کرد اونور میخوای چکار کنی؟باید اب بشی بری تو زمین.

ولی به جای این فکرای درهم و برهم دستای امیر اروم حلقه شد دور کمرم و من تازه معنای واقعی یه زندگی و فهمیدم.چونش که نشست روی موهام تازه فهمیدم زنده بودن یعنی چی.صدای نفس کشیدناشو که شنیدم تازه میفهمیدم که تا الان نفس نمیکشیدم.تازه میفهمم میگن نفسم به نفسش بنده چه معنی میده.

امیر_خوبه؟

_اوهووم.امیر؟

امیر علی_جان دلم؟

دلم زیر و رو شد با صداش با شنیدن تک تک کلماتش.جونت سلامت..

_هنوز دوستم داری؟

زل زدم به چشمام.حس میکردم با نگاهش دارم جادو میشم.

منو بیشتر به خودش فشرد و گفت_مگه میتونم تو دختر چشم عسلی و دوست نداشته باشم؟

لبخندی که اون لحظه رو لبم نشست از عسل هم شیرین تر بود.

اروم لیوان اب پرتقال و گرفتم سمتش.

_بفرما..بخور خستگیت در بره.

نگاهش کرد.یکم اخم کرد و گفت_واسه چی اوردی؟

_معلومه دیگه.گفتم بخوری خنک شی.

خدایا امیر چش شده؟اصلا حالش خوب نیست.تا این حد شکاک..

لیوان و ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن..شاید اینجوری خیالش راحت شه.

از دستم کشیدش و تا تهش و خورد.

نگاهش و ازم گرفت و با لحن خشنی گفت_حاضر شو بریم.

لیوان و گرفتم و رفتم تو اشپزخونه.من واقعا حالتهای امیر و درک نمیکنم.معنی این کارا چیه؟این که همین الان نگاهش پر از عشق و علاقه بود پس این همه خشم و عصبانیت از کجا پیداش شد؟؟

یه نفس عمیق کشیدم.راه درازی در پیش دارم.باید یه فکر اساسی بکنم.

توکا_دخترا بدویید دیگه.فراز دمه دره.

romangram.com | @romangram_com