#غم_نبودنت_پارت_152


امیر علی_گفتی اره..یه مدت با اون پسر چشم ابی عشق و حال میکنم.اونم که قراره بمیره دیگه..حالا که مرد چه خری بهتر از امیر..میاد و منو میگیره چون دوستم داره؟چون خره دیگه؟من گوشام مخملیه غزل..شاخ دراوردم خودم خبر ندارم..

_امیر..

امیر علی_نه جدا چی شد که این حرف و زدی؟

بلند شد و گفت_پاشو بریم..

نگاهش کردم_امیر خواهش میکنم.

چشماشو بست و با لحن محکم ولی شمرده شمرده گفت_تا اون روی سگم بالا نیومده بلند شو..

و خودش رفت پای صندوق.سریع کیفمو برداشتم و رفتم کنارش خواستم خودم حساب کنم که با اخم غلیظش گفت_برو بیرون تا بیام..

بی حرف از رستوران زدم بیرون.دوتا نفس عمیق کشیدم..با اینکه تا الان گند زدم ولی خب یکم ارومترم..

حضورش و کنارم حس کردم.نگاهش کردم.تازه متوجه لباساش شدم.

شلوار پارچه ای مشکی و بلوز یقه دیپلمات سورمه ای..دکمه اولش باز بود و استیناش تا خورده بالا بود..موهای قهوه ایش و رو به بالا شونه کرده بود و عطرش هم جدید بود ولی خیلی خوشبو بود..دستاش تو جیب شلوارش بود و خیره به من بود..

_میشه یکم قدم بزنیم..

یه پارک بزرگ و خلوت نزدیک رستوران بود..

امیر علی بی حرف کنارم قدم میزد.حس خوبی داشت این سکوت.

قدم زدن کنار عشقت بعد از سالها نداشتنش توی یه شب اروم و بی صدا..

وارد پارک شدیم..اروم در حال قدم زدن بودیم که امیر بی مقدمه و خیلی اروم گفت_منظورت از اون حرف چی بود؟

ایستادم.اونم روبروم ایستاد.قد بلند بود و هیکلش ورزشکاری..عضله های سینه اش و بازوهای ستبرش باعث شده بود تنگی لباسش خیلی واضح باشه..چشم ازشون گرفتم و زل زده به چشمای قهوه ایش که این روزا به نظرم خیلی بی فروغن و نا امید..

موهامو گذاشتم پشت گوشم و گفتم_ازت درخواست ازدواج کردم.یه روزی تو توی اون رستوران از من همین درخواست و کردی..حالا من بعد از چهار سال توی همین رستوران ازت درخواست ازدواج کردم..

سرش و تکون داد و رو به اسمون گفت_یه روزی تو این رستوران درخواست ازدواجمو رد کردی..حالا بعد از چهار سال..تو همین رستوران درخواست ازدواجت و رد میکنم..

خواست از کنارم رد شه که سریع روبروش ایستادم.زل زدم تو چشماش..

_داری تلافی میکنی؟

امیر علی_تو فکر کن عقده گشایی..

رفت..ازم فاصله گرفت..

_تو احساس نداری..

ایستاد..برگشت و با عصبانیت اومد و روبروم ایستاد.رخ به رخ و داد زد_





امیر علی_اره..من احساس ندارم.من عوضی احساس ندارم چون تو کشتی همه اون احساسی و که میخواستم خرج تو کنم..

چهار سال پیش با تموم ذوقم ازت خواستگاری کردم منی که رو نمیدادم به دخترا که طرفم بیان اونوقت تو چی..چکار کردی..چی جوابمو دادی؟اینکه یه نفر تو زندگیته اینکه دلت گیره..نگفتی غزل؟یادته؟حالا از من چه انتظاری داری ..که فراموش کنم همه اون حرفا رو..فهمیدی اون شب چی به سرم اوردی؟میفهمی غیرت یه مرد بشکنه یعنی چی..یعنی عشقش تو روش بگه تو رو نمیخوام..دلم گیر یه نفر دیگه است.د لامصب مرد نیستی بفهمی چی میگم..

romangram.com | @romangram_com