#غم_نبودنت_پارت_142
یه لحظه دیدم که امیر یقه یکیشونو کشید جلو و با مشت کوبید تو صورتش.دونفرشون افتاده بودن به جون مهرداد که .ترسیدم نکنه یه دفعه بلایی سرش بیارن.مهرداد یکیشونو با پا هل داد و اون یکی پسره لگد زد تو پهلوی مهرداد که فراز هلش داد عقب و ترتیبش و داد..
مارتین بیشتر جدا میکرد تا دعوا..
بالاخره با زور مردم و گارسونا و تشر مدیریت رستوران دعوا تموم شد..
همه یقه ها پاره شده و دکمه ها کنده شده.صورتا کبود و خونی بخاطر کی؟من..
من نمیخواستم اینا به جون هم بیفتن..اخه کاری هم نکردم که بگم عجب غلطی کردم..
مردم پسرا رو رد کردن و فرستادنشون بیرون..بماند که موقع رفتن پسره یه فحش رکیک بهمون داد که امیر مثه جت پرید سمتش که فراز و یه مرد دیگه سریع بهش رسیدن و جلوشو گرفتن..
جو بدی بود..رستوران بهم ریخته شده بود.مهرداد رفت و حساب کرد و یه هزینه ای هم داد واسه خسارت..بیچاره همه دکمه های لباسش کنده شده بود و موهاش بهم ریخته بود..باز خوبه زیر پوش تنش بود..
فراز یقه تیشرتش پاره شده بود و جیب شلوار پارچه ایش هم شکافته بود..
مارتین هم که سالم بود ولی امیر علی..لباساش بهم ریخته بود و جای انگشتایی روی گلوش سرخ شده بود..صورتش سرخ و عصبانی بود..پلک چشم چپش میپرید..
دروغه اگه بگم ته دلم ذوق نکردم..نه واسه خوده دعوا.واسه نفس این دعوا که واسه خاطر غیرت امیر علی بود که بالاخره به جوش اومد..نمیدونی چه ل*ذ*تی داره وقتی میبینی عشقت مردت همه زندگیت واسه تو سر داشتن تو واسه وجود تو یقه پاره میکنه و عربده میکشه..
ولی خوب دوست نداشتم امیر و این شکلی بهم ریخته ببینم..
این جای دستایی که روگلوشه انگار میخواد منو خفه کنه..
بغض دارم..نمیدونم از ذوق زیاده یا از درد زیاد..چمه من خدا؟
امیر عصبی و کلافه بود.بی حرف از سالن زد بیرون که دنبالش ما هم رفتیم بیرون..
افسون و توکا نگران بودن .کنار پارک پیش ماشینا ایستاده بودیم و بعضیا هم روی جدول نشسته بودن..داشتن درباره دعوا و این پسرا بحث میکردن که نگاهم افتاد به امیر علی..
صورتش سرخ بود و چشماش پر از رگه های قرمز..چشمش خورد به من و اومد سمتم..از ترسم رفتم و عقب کنار ماشینم ایستادم که با ماشین بچه ها فاصله داشت..
خواستم در ماشین و باز کنم که یه دستی محکم در و بست..
برگشتم عقب.امیر علی با صورت خیلی عصبانی با فاصله خیلی کمی از من ایستاده بود.حتی با این کفشای پاشنه بلند هم باید سرمو میگرفتم بالا..
اب دهنمو قورت دادم..چشه این؟چرا این شکلی نفس میکشه؟چرا دندوناشو چسبونده به هم؟
امیر علی_راحت شدی دیگه؟همین و می خواستی؟تیکه هاشون بهت چسبید؟اینا هم فهمیدن نازت زیاده..
حس میکردم مردمک چشمام که خیره به قهوه ای چشمای امیره داره میلرزه..دستام میلرزید..امیر تروخدا انقدر بی انصاف نباش..
_من..
امیر_شاکت شو غزل..فقط ساکت شو.چکار کنم؟تو بگو چکار کنم؟حتما میخوای بگی من واسه تو انقد خوشگل کردم؟نه دختر خانم..اینو بهت بگم..تو دیگه هیچ وقت نمیتونی خودتو تو دلم جا کنی..اره شاید قبول کنم چهار سال پیش نقش دهقان فداکار و بازی کردی ولی میدونی نتیجه اش شد چی؟
به خودش اشاره کرد و گفت_اینی که روبروت ایستاده..کسی که الان هیچ کدوم از حرفاتو باور نمیکنه..
دست کشید تو موهاش و پشتش و کرد به من..
بالاخره چشمه اشکم جوشید..
صداش خش داشت و همینم بیشتر دلمو میسوزوند..
امیر علی_لعنتی میدونم این کاره نیستی ولی دیگه باورم نمیشه..
romangram.com | @romangram_com