#غم_نبودنت_پارت_141
اصلا توجهی نکردم.
یکی دیگشون_ببین میدونم باهاشون حال نمیکنی..پاشو بیا اینجا با ما بد بگذرون..
اه عوضیا..
از دوباره همون اولیه گفت_بیا عمو قربونت بره..خوشگله یه نگاه این ورا هم بنداز..
صداشو مثلا اورده بود پایین ولی من واضح میشنیدم.عصبی شده بودم..نمیخواستم بهشون توجهی کنم ولی مگه میذاشتن..استرس هم گرفته بودم یه دفعه کسی نفهمه..
پسره_نازت زیاده ها عزیزم..
اینبار واقعا عصبانی شدم.قاشقمو پرت کردم تو بشقابم خواستم پاشم که یه دفعه قبل از من دیدم امیر علی عصبانی از رو صندلیش بلند شد..
چشماش سرخ بودن و نفساش تند و عصبی..
رفت بالاسر میز پسرا..قلبم تند تند میزد..
بچه های خودمون هم همه حواسشون به امیر علی بود.
امیر رفت پشت سر همون پسره که داشت اذیت میکرد.زد پشت کمرشو گفت_پاشو..
پسره نگاهش کردو گفت_واس چی؟
امیر_پاشو گمشو بیرون..
پسره_به تو چه؟
امیر_میری یا خودم پرتت کنم بیرون..
بقیه پسرایی که با اون پسره اومده بودن بلند شدن و یکیشون گفتم_چکارش داری؟بکش کنار..
امیر عصبی بود..خیلی هم عصبی شده بود..
امیر علی_دهنتون و ببندید و گمشید بیرون تا اینجا رو روسرتون خراب نکردم..
یکیشون به قصد دعوا رفت سمتش که مشت امیر نشست تو فکه پسره..
با این کارش فراز و مهرداد و مارتین دوییدن وسط و دقیقا یه دعوای حسابی درست شد..
رستوران بهم ریخته بود..گارسونا و بقیه مردا اومده بودن وسط که جداشون کنند.
از ترس ایستاده بودم یه گوشه و به خودم میلرزیدم..
افسون و توکا جیغ میزدن و داد و بیداد میکردن..اناهیتا ولی اومد کنارم و دستای یخ زدمو گرفت تو دستاش و گفت_اروم باش عزیزم..نترس.
_تقصیر من بود..همش تقصیر من شد..
انا_اصلا هم تقصیر تو نیست.اونا پسرای علافی بودن.صداشونو میشنیدم..بیشتر از این حرص میخوردن که چرا محلشون نگذاشتی..
دوست نداشتم اون وضعیت..یه سری وسط داشتن جدا میکردن..یه سری هم میخوردن و میزدن..
romangram.com | @romangram_com