#غم_نبودنت_پارت_127
فراز_خب اگه درو از روت باز نکرد چی؟
_بیخودمیکنه باید باز کنه.
فراز_پس تصمیمت جدیه..
_اوهووم.
فراز_کجایی الان؟
_تو خیابون.واسه چی؟
فراز_بیا دنبالم.
_چرا؟
فراز_که بیام باهات دیگه.
_یعنی..یعنی میای بالا؟
فراز_خره اگه بیام که نمیتونی حرف بزنی.من دم در وایمیسم.بهشم بگو خان عموم دمه دره که یه دفعه هوا برش نداره.
یه دفعه خندید و گفت_دو دقیقه ای یه بارم میام زنگ در و میزنم در میرم که اگه رفت تو فضا پرت شه پایین از اون بالا.
خندیدمو گفتم_قربون عموی خودم بشم.تا نیم ساعت دیگه اونجام.
فراز_باشه بیا من خونم.
اینجوری بهتره.خیالمم راحت تره.به هر حال امیر علی نباید فکر کنه که من بی کس و کارم..نمیدونم شایدم اشتباست..اه ولش کن..
بعد از سه ربع رسیدم دم خونه فراز.یه تک بهش انداختم که سریع اومد پایین.
جین مشکی و تی شرت کلاه دار و استین بلند سفید تنش بود.عینک افتابی مشکی هم روموهاش گذاشته بود.تیپت تو حلق توکا.توکا قربونت بشه الهی..دورت بگرده.
همینا رو که بهش گفتم سریع گفت_خدانکنه..یکم از خودت مایه بذار.
_به من چه..توکا میخواد تو رو صاحب بشه من قربون صدقت بشم..
فراز_ا..که تو هم بری قربون صدقه امیر علی بشی؟
خجالت کشیدم و یکی زدم تو بازوی فراز.
_بی تربیت.
خندید و یهویی لپمو ب*و*سید.
_قربون لپای سرخ دخملم..
ادرسش و اناهیتا واسم فرستاده بود.یه اپارتمان 10 طبقه که امیر طبقه 9 بود.نمای خیلی شیک و جای عالی.دنج و بی صدا.
از گل فروشی یه دسته گل لیلیوم نارنجی خریدم.خیلی خوشگل بودن.
romangram.com | @romangram_com