#غم_نبودنت_پارت_101
از افسون شنیدم که اناهیتا براش گفته اونا هم کم میبیننش..مثل اینکه دوتا از دانشگاه های اینجا ازش دعوت کردن واسه تدریس..توی یه شرکت خیلی بزرگ و بین المللی هم به عنوان مشاور ارشد فعالیت میکنه..
منم که خودم و از صبح تا شب تو مزون مشغول میکنم که چی؟یادم نیفته به امیر..
ولی مگه بین اون همه لباس عروسای خوشگل میشه یاد عروس و عشق و عاشقی و داماد خوشگل و در نهایت..امیر نیفتاد.
اخ که چقد میمیرم واسه دیدنش تو کت شلوار مشکی و بلوز سفید و کراوات مشکی و کفشای مشکی و واکس خورده و بوی عطر مخصوصشم که باشه و موهاشم به بهترین مدل ممکن درست کرده باشه.اونوقت چشمای قهوه ایش بین اون همه سیاهی لباسش عجب برقی میزنه..
دلم ضعف میره واسه یه بار دیگه دیدن لبخند مهربونش که فقط مختصه من باشه..خوده خودم.هی خدا یعنی میشه..
قراره فراز بیاد دنبالم و با بچه ها بریم بیرون .
یه مانتو کوتاه مشکی و شلوار جین جذب مشکی و شال نقره ای زدم.کفشای پاشنه دار که روی پام ضربدری بسته میشد پوشیدم و یه ارایش ملیح و عطر خنکمو زدم..کیفمو برداشتمو اومدم دم در..
فراز تو ماشین خوشگلش و گرون قیمتش نشسته بود و با تیپ دختر کشش بی حواس به من داشت با گوشیش حرف میزد.یکم تو دلم قربون صدقه اش رفتم و سوار ماشین شدم.
فراز_اره دم درم..اماده شو بیا..قربونت..فعلا.
_سلام
فراز_سلام خوشگل عمو..
_عووووق
فراز_کوفت..خیلیم دلت بخواد.
_بدم میاد میگی عمو..حس میکنم داری مسخرم میکنی..
فراز_چیه نکنه دوست داشتی واقعا خاطر خواهت بودم.
_خوبه خودتون واسه خودتون نقشه کشیدینا..منم که اصلا ادم حساب نکردین.
فراز_خب حتما ادم نبودی دیگه عزیزم .
و خندید.
خواستم با کیفم بزنم تو سرش که خودش و کشید عقب و گفت_خب خره..منظورم اینکه تو فرشته ای..
_برو بابا.
رومو ازش گرفتم که بعد از چند ثانیه گفت_غزل؟
_هووم
فراز_غزل؟
_چیه؟
فراز_نگام کن.
بی حوصله رومو برگردوندم سمتش که انگشتش تا ته رفت تو چشمم..
_بی شووور
صدای خندش گوشمو کر کرد.دیوونه از عمد انگشتش و گذاشته بود کنار چشمم تا بره توش.
romangram.com | @romangram_com