#گشت_ارشاد_پارت_80

شايسته همون طور که نگاهش به رو به رو بود گفت:به نفعتونه راه بيفتيد اينجا صورت خوشي نداره اگه کسي ببينه

منصور سري تکون داد و راه افتاد شايسته با همون لحن قاطع و جديش گفت:ببين اقاي نسبتا محترم بزار روشنت کنم خوب داري خواهر ما رو خر ميکني و بابامونم ميچاپي ولي ديگه تموم شد

منصور:منظورت چيه ؟

شايسته گوشيشو از کيفش در اورد و عکس هايي که اون روز گرفته بود رو رو به روش گرفت

منصور ماشينو کنار زد و با تعجب و البته کمي نگراني به عکس ها خيره شد

منصور:اينا رو از کجا اوردي؟

شايسته:بماند ولي اينو بدون امارت توي دستمو اقا اگه يه بار ديگه فقط يه بار ديگه دست از پا خطا کني اونوقت اين عکس ها ميرسه دست شکوفه و صد البته حاجي و برادرام

منصور بعد اتمام حرف شايسته زد زير خنده طوري که اصلا نميتونست خندشو کنترل کنه

منصور:تو با خودت چي فکر کردي بچه جون ؟مثلا ميخواي منو بترسوني اخه؟اينو بدون حرف من پيش خانوادت خيلي بيشتر از تو برو داره و بعد هم اينکه برو اول ته و توي زندگي حاجي و داداشاتو در بيار بعد بيا به من گير بده

شايسته در ماشينو باز کرد و مطمئن گفت:شما کارتو تکرار کن و من هم به شکوفه ميگم بعدشم مطمئنم اون کسي که ضرر ميکنه تويي نه من

منصور حالت عصبي به خودش گرفت و گفت:تو هم سعي کن با من در نيفتي بچه کوچولو

romangram.com | @romangram_com