#گشت_ارشاد_پارت_69
قبل از خارج شدن از کافي شاپ شايسته به بهونه ي بازي با موبايلش چند تا عکس از زاويه هاي مختلف از منصور خان گل و گلاب گرفت و بيرون رفت
و زير لب زمزمه کرد :بي لياقت خواهر من چي از اين عفريته کم داره مردک عوضي
و به سمت ماشين کاميار رفت و با عصبانيت سوار شد
کاميار:خوب نميخواي بگي چي شده؟
شايسته با حرص گفت:يکي از فاميلامون که زن هم داره الان ديدم که با يه خانومي اينجا بود
کاميار خنده اي کرد و گفت :از دست شما خانوم هاي حسود تو چرا انقدر ناراحتي ؟حالا شوهر شما که سرتون هوو نيورده انقدر حرص ميزني
شايسته با تمام اختلاف سليقه هايي که با شکوفه داشت ولي بازم دلش نميومد خواهرش بخواد اين بلا سرش بياد
شايسته:به هر حال کار درستي انجام نداده بابا زن خودش بنده خدا خيلي خوشگله اخه
کاميار اوهومي کرد و گفت:اره حق با شماست من يکي که با هرکي ازدواج کنم تا اخر عمرم بهش وفادار ميمونم و ديگه دنبال دوستي نميرم
شايسته فکري کرد و پرسيد:کامي تا حالا به ازدواج فکر کردي؟
romangram.com | @romangram_com