#گشت_ارشاد_پارت_57


امير حسين که از اين همه پررويي و اعتماد به نفس اين دختر حيرت کرده بود گفت:هيچي گواهينامتون رو اين بار ميبخشم و برميگردونم ولي کارت بيمتون بايد پيش ما بمونه تا خسارت ماشين پليسي که ترکونديد پرداخت بشه

رها با بي قيدي شونه هاشو بالا انداخت ماشين براي سهند بود

و سهند هم حاظر بود براي اين که رها حاظر بشه باهاش بمونه بيشتر از اينا خرج کنه

رها:باشه مشکلي نيست من ميتونم برم ؟

امير همون طور که سرش پايين بود و ياداشت ميکرد گفت:روي اين ورقه شمارتونو بنويسيد و بريد

رها خنده اي کرد و با خودش گفت :ايول خودش نخو داد

امير با تعجب و کمي اخم نگاهش کرد و گفت:چرا معطليد ؟من کلي کار دارم خانم محترم ؟

رها:شمارمو واسه چي ميخوايد؟

امير پوزخندي زد و با خودش گفت :طرف فکر کرده ميخوام باهاش دوست بشم چه خوشحاله نيشاش بي خودي بازه

امير حسين:براي برگردوندن کارت بيمه تون


romangram.com | @romangram_com