#گشت_ارشاد_پارت_26

پسري بهشون نزديک شد و گفت:به به اقا بهراد خوش اومديد بريد تو اتاق 2 با خانومت لباساتونو عوض کنيد

جفتشون به سمت اتاق رفتن

شايسته نگاهي به بهراد انداخت و گفت:نکنه قراره تو هم بياي تو ؟؟؟؟؟؟

بهراد قهقه اي زد و گفت:نه بابا شما برو من نگهباني ميدم کسي نياد تو

شايسته وارد اتاق شد از لباسايي که قرار بود بپوشه خندش گرفته بود يه کت و دامن و ساپورت پوشيد و شال لباسشو رها روي سرش انداخت هنوز هم براش سخت بود که بخواد جلوي اين همه ادم سر لخت باشه

درو باز کرد بهراد با ديدن تيپش خنده اش شدت گرفت

بهراد:اين چه وضعيه مگه اومدي عروسي مجلس خانوما؟

شايسته:من همينم اگه دلت نميخواد لباس عوض کنم برگردم؟

بهراد دستشو به گرمي گرفت و گفت :قهر نکن خانومي بيا بريم عزيزم

دو تايي به سمت پذيرايي رفتن شايسته محو ديدن وسط مجلس بود و به دختر و پسرايي که ديگه توي هم گره خورده بودن بعضي ها حتي گوشه ي پذيرايي هم در حال لب گرفتن بودن

ديگه الان اصلا دلش نميخواست اونجا باشه حالش داشت بهم ميخورد

romangram.com | @romangram_com