#گشت_ارشاد_پارت_114
علي اقا پدرش با لبخند به سمتش اومد و دستي به شونه اش زد و گفت :خوب خانواده اي رو انتخاب کردي ايشالا بابا جان خوشبخت بشي ولي قول بده مثل ما زن ذليل نشي و گربه رو دم حجله بکشي
امير به فکر خوش خيال پدرش پوزخندي زد و تو دلش گفت:خبر نداري بابا با چه خانواده ي خوبي!!!!!!!!!!!!!!داريم وصلت ميکني
نرگس:اوا علي اقا از اين راهنمايي ها به بچه م نکن عروس گلم گناه داره
علي اقا خنديد و گفت:شوخي کردم پسرم بخواي شايسته رو اذيت کني من ميدونم با ت
********************
تو خونه ي حاج اقا نفيسي هياهويي به پا بود و هرکي مشغول انجام يه کاري بود
محبوبه خانم و شکوفه مشغول اماده کردن ظرف ميوه ها و شيريني هاي رنگارنگي بودن که براي پذيرايي استفاده کن
محبوبه:شکوفه خوب هاشو بزار يه وقت لکه دار نباشه که ابرومون بره نميخوام فردا پشت سرمون هزار جور حرف باشه
شکوفه:خيالت جمع مامان جان اقا منصور بهتريناش رو از ميدون سفارش داده اقا کريم برامون فرستاده
زنگ در خونه خورد و همه با عجله وسايلاشونو رو اماده کردن
ولي تو اتاق قلب شايسته يه دفعه پايين ريخت و لرزش دستاش شدت پيدا کرد
romangram.com | @romangram_com