#گندم_پارت_62

-چراعزیزم؟می دونی اگه اینجا ساخته بشه چه قدرپول گیرمون میاد میدونی فقط چقدر سهم تووبابات میشه؟

یه نگاه بهش کردم وگفتم:

-عمه جون همه چیز پول نیست اولا که ماهمین الآنشم همه چیز داریم آقابزرگه انقدربهمون داده که توزندگیمون هیچی کم ندارم!همین الآن ماشینی که زیر پای منه قیمتش برابر یه آپارتمانه پس دیگه چی میخوایم؟؟؟چرا باید خودمون بادست های خودمون تاریخمون رونابود کنیم؟آخه این همه پول رو برای چی می خوایم؟به خدا تموم این پولا ارز ش یه خاطره ی قشنگه تواین باغ رونداره!این کشورهای خارجی یه خونه قدیمی تو یه کوچه شون روصدها سال بهمون صورت حفظ می کنن!اون وقت ما یه همچین جایی رو میخوایم نابودکنیم!اونا برای آثارباستانی ما صدها ملیون دلار می دن ویه کاسه شکسته هفتصد هشتصد سال پیشمون روازاین دلال ها ودزدهای چیزای عتیقه می خرن اون وقت ماقدراین چیزامونو نمی دونیم!تواین چند وقته چقدرآثارباستانی مون روازکشور قاچاقی خارج کردیم وفروختیم به اونا درهای قدیمی لوحه های قدیمی مجسمه های قدیمی کتاب های قدیمی ظرف های قدیمی هر چی آثارباستانی داشتیم ازایران بردن !حواستون کجاس آخه ایناتمدن ماس!اینا تاریخ ماس!اینا گذشته های ماس اینا ریشه ها ی ماس !یه عده آدم دزد بی شرف تموم ایناروبردن وفروختن برای چی برای پول؟؟؟؟؟؟؟هیچکدوم فکر نکردن که دارن شرف وآبروی خودشون رو می دزدن وبه خارجیا می فروشن یعنی اگه شرف داشتن که اینکارا رو نمی کردن شما ببینین که تمدن ما ایرانی ها چقدرارزش داشته که این خارجیا برای یه کوزه ی قدیمی ش انقدر دلار می دن دزدن اینا وفروختنشون بافروختن خاک ایران چه فرقی داره!!!!!!!باخیانت به وطن چه فرقی داره!

خیلی عصبانی شده بودم ونتونستم حرف بزنم وساکت شدم که پدرم گفت:

-مگه اینایی روکه گفتی مابردیم فروختیم بروببین کدوم بی شرفه بی ناموسی فروخته!

-باشه حداقل بذارین اون چیزایی روکه برامون مونده حفظ کنیم یکیش همین باغ وساختموناش تواین باغ چند نسل زندگی کردن به دنیااومدن ومردن اینم یه چیز تاریخی شده دیگه!

دوباره ساکت شدم یه آن احساس کردم که یه نفربغل دستم واستاده!برگشتم طرفش که دیدم گندمه!کنارم واستاده بودو داشت بایه حالت عجیب نگاهم میکرد!اصلایادم رفت که داشتم چی می گفتم!فقط چشمم به گندم بود!چطور تاحالا انقدر قشنگی رو توگندم ندیده بودم!همونجور که سرم طرف گندم بود کامیار باپاش زدبه پام !تابرگشتم طرفش گفت:

-داشتیددرمورد میراث فرهنگی می فرمودید!ادامه بدید لطفا!

-هان؟!

کامیار-مرض می گم اول بحث میراث فرهنگی روتموم کن،بعدبرس به طبیعت زنده!

نگاهش کردم که یه چیز دیگه زیر لبی گفت وبعد روش روکرد به بقیه وگفت:

-ببینین!این درختا شناسنامه ماهاس!این گل وگیاه شجره نامه ماهاس.این خاک شرف ماهاس.ماباید باچنگ ودندون ازاینا محافظت کنیم!نبایداجازه بدیم که حتی یه وجب شم دست بخوره!دارم بهتون می گم!من یکی که صد در صد با قطع کردن یه شاخه ازاین درختا مخالفم چه برسه به اینکه بخواین تموم درختا ی اینجاروشبونه قطع کنین!به خداااگه دست یکی اره یاتیشه ببینم من میدونم واون!اصلا ازهمین امشب شروع میکنم تواین باغ نگهبانی دادن اصلااین دختر عمه هامم صدامی کنم که باهم تاصبح لای این درختا کشیک بدیم!کشیک مام ازنصفه شب شروع میشه تاسرآفتاب! وای به حال اون کسی که که نصفه شب به بعد توباغ پیداش بشه!خونش پای خودشه!ازهمین الآن من واین پسره سامان واین دخترعمه هام حامی این باغ ودرختاشیم!تاآخرین قطره خون مونم پاش واستادیم! دارم بهتون میگم آ!هیچ شوخی یم درکارنیس!حواس تونو جمع کنین!دیگه صحبت،صحبت خون خونریزیه!

ایناروگفت وساکت شد که ازپشت سرمون یکی شروع کرد نچ نچ کردنتا من وکامیاربرگشتیم وپشت سرمون رونگاه کردیم دیدیم آفرین ودلارام واون دختره پشت سرمون واستادن واون دختره نچ نچ می کنه وسرشون تکون میده!وقتی دید ماههداریم بهش نگاه می کنیم به کامیارگفت:

-شما واقعا می خواین به خاطر چندتا درخت آدم بکشین؟!


romangram.com | @romangram_com