#گندم_پارت_26

کتایون-می دونم داداش اما این درساش بهتر چاپ شده!

کامیار-ورپریده چاپش بهتره یاقرطی بازیش؟تروخدانگاه کن!این یه الف بچه چطورنیم ساعت دوتاآدم بزرگ رو مچل کرده؟!

-بالاخره هرچی باشه خواهر توئه دیگه!

کامیار-بلندشودختر کتاب خودتو بیار ببینم!

تاکتایون که همش می خندید ازجاش بلندشد مادرکامیارم اومد تواتاق.دوتایی بهش سلام کردیم که گفت:

-دارین چیکارمیکنین؟

کامیار-بابابگیر یه دیکته به این بچه بگوآخه!ماکارداریم بایدبریم!کارخونه دیرشد!

مادرکامیاربا دست زدتوصورتش واومد جلو وگفت:

-وای خدامرگم بده!بلندشین شماها برین،من خودم بهش دیکته می گم!

تاما بلندشدیم مادرش یه فکری کرد وگفت:

کامیار!امروز جمعه س!

کامیار-کار،جمعه وشنبه نداره!مارفتیم خداحافظ.

تااومدیم راه بیفتیم مادرش گفت:

-حداقل بگو ظهرناهار چی درست کنم به خدادیگه عقلم به هیچی نمی رسه!


romangram.com | @romangram_com