#گندم_پارت_197

-نه بابا،نه!

کامیار-این چی؟

چوفردابراید بلندآفتاب

من وگرز ومیدان وافراسیاب

-مگه می خواد بره جنگ که این شعراروبخونه!

کامیار-خب خب!ببین این یکی نبود؟

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد

-گم شو!حالا وقت شوخی یه؟

کامیار-دارم جدی میگم اینو گوش کن!

دستم بگرفت وپابه پابرد تاشیوه راه رفتن آموخت

لبخند نهاد برلب...

-اِبذارداره یادم می آد!

کامیار-خب خب!


romangram.com | @romangram_com