#گندم_پارت_119
-ببین گندم جون اگه به مانگی که موضوع حل نمی شه!
یه دفعه سرم داد کشید وگفت:
-چه موضوعی قراره حل بشه؟شماها چی رومی خواین حل کنین؟این یکی دیگه چیزی نیس که بشه باپول وقدرت وپار تی بازیه آقابزرگ حلش کرد!
کامیار-توفقط بگو چه جوری یه همچین چیزی روفهمیدی!عصبانیم نشو!
-اصل شاید همه ش دروغ باشه گندم!
گندم- خواهش می کنم سامان انقدر دلداری احمقانه به من نده!
-آخه شایدتواشتباه...
گندم-بس کن سامان!احمق خودتی!
-باشه من احمق،اما نباید مابفهمیم که جریان چیه؟
گندم-خفه شودیگه!
اینو که گفت ساکت شدم که کامیاراستکان چاییش رو گذاشت تونعلبکی وگفت:
-گندم خانم،حداقل حرمت بازوی زخمی ش رونگه دار.
گندم- توام خفه شو!
کامیار-ازاینکه من وسامان خفه شیم حرفی نیس!باشه خفه میشیم!امااگه الان دوسه ساعته دنبال شمائیم وهرچی گفتی حرف نزدیم وهرکاری کردی هیچی نگفتیم فقط به خاطر کمک به توئه دیگه قرار نیس که هرچی ازدهنت درمی آد بارمون بکنی!ناسلامتی تودخترتحصیلکرده این مملکتی اگه توام چشماتو ببندی ودهنت روواکنی چه فرقی بین تو ویه آدم بی سواده؟حداقل دونفر رو برای خودت نگه دار!
romangram.com | @romangram_com