#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_31


که دل تو عاشقم شد

(بارونهای نم نم از پازل بند)

امشب شد یکی از بهترین شبهای عمرم...خیلی بهم خوش گذشت!

پیاده شدیم.خداحافظی کردیم و امیررایا موند تا بریم داخل و بعد هم رفت.و من هم دم در موندم تا اون از دیدم پنهان بشه!

***

نشستم.کمربند رو بستم.آینه رو تنظیم کردم.امیررایا هم کنارم نشست.

سوئیچ رو داد دستم و گفت:اصلا رانندگی کردی تا حالا؟

-گواهینامه دارم ولی هیچی یادم نیست..وایسا ببینم.تو از کجا میدونی من رانندگی بلدنیستم!؟

-آرتمن گفت!.وقتی ماجرای عصبانیتت رو تعریف کرد گفت.

خندیدم و ماشین رو روشن کردم.

امیررایا:حالا آروم آروم پاتو از روی کلاج بردار..آروم.

آروم آروم ولش کردم .یه کم جلو رفتیم خوشحال شدم ولی نمی دونم چی شد ماشین انگار رفت رو دست اندازی یا چاله چوله...همچین تکونمون می داد که نگو...هندلی شد!بعد متوقف شد.

امیررایا:میگم آروم پاتو بردار...چرا آخر ولش کردی؟

romangram.com | @romangram_com